قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




پس اگرمی بینیم درچنین جوامعی، طبقه ی استثمارگر با تمام تجهیزات خود برای ازبین بردن تفكر و بینش مردم می كوشد و با سرمایه های عظیم وصرف قوا به تحمیل وتوجیه مسائل خرافی و اندیشه هایی به شدت كهنه وقرون وسطایی می پردازد و اگر می بینیم با ترویج  فرهنگ و اندیشه  خرافی حتا تحمل مصائب معیشتی و «كار» را جزو مقدرات آسمانی می قبولاند و با چاپ و نشرآثارمورد قبول خود درواقع، درجهت ممنوعیت نشر آثار علمی می كوشد، آثاری كه نه ناشی از تصورات و توهمات ماورایی بلكه با دیدی اومانیستی و زمینی به تحلیل مسائل انسان وجامعه ونقش او درتاریخ می پردازند، و بالاخره اگرمی بینیم حتا از دوره ابتدایی درمدارس، ذهن كودك با مفاهیمی ارتجاعی دركتاب ها آشنا می شود، مفاهیمی كلی كه هیچ گونه رابطه ای با علم و اندیشه ندارد و كمكی هم به شناخت كودك نمی كند، حتا باعث بی زاری او از هرگونه شناخت و تفكر می شود و این، تا مراتب عالیه تحصیل نیز ادامه دارد، همه وهمه برای یك هدف و آن، عقب ماندگی اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی مردم است. به قول سعید سلطانپور: «برای عظیم ترین غارت ها، می باید عظیم ترین تحمیل فرهنگی ممكن شود.

پس بیهوده نیست كه فرهنگ های ملل فقیر غارت زده، نیمه جان می شود. پس بیهوده نیست كه معلم به هیچ گرفته می شود تا زیر فشار خستگی  و نان و خانواده، مسئولیت خویش را از یاد ببرد و برای حفظ تعادل مرسوم زندگی به مشاغل دیگر نیز بپردازد. پس بیهوده نیست كه بر كتاب های درسی و كتاب های كودكان، نظارتی دیكتاتوری به عمل می آید و بیهوده نیست كه مطبوعات ارزشی برابر تسلیحات می یابد و برای هنر و ادبیات، با شور و بررسی های بسیاربرنامه های دورانی، تدارك دیده می شود و گردن مفاهیم مترقی با گیوتین سانسور قطع می گردد.»(1)

صمد با درك این مسئله كه منشا شناخت انسان، عینیت اوست و ذهن، تابع آن است، خیلی زود دانست كه شناخت مسائل اجتماعی ای چون فقرو بی كاری و… ازطریق درك و تحلیل وشناخت عینی نهادهای  جامعه امكان پذیر است تا با این شناخت، به درك تضادها در جامعه پرداخت و البته درمرحله بعدی حتا به تفكیك تضادهای شناخته شده قدم گذاشت و تضاد اصلی را ازتضادهای فرعی باز شناخت. او بدین وسیله توانست گلوگاه و شاهراه اصلی صورت مسئله را با نیروی خلاقانه خود و با اتكا به عنصر آگاهی اش بیابد كه این خود حاصل مطالعه عمیق و تجربه هایی عینی از زندگی و درنهایت توازن دیالكتیكی میان عینیت وذهنیت است. چراكه بدیهی است اگر چنین توازنی درك شود، مسیر اولیه برای شناخت مردم و مسائل پیرامون، طی شده، درنتیجه راه برای قدم های بعدی هموار می گردد.

درواقع هم، جریانی كه اسطوره صمد را به وجود آورد- با تمام حرف و حدیث های خوش آیند و گاه ناخوش آیندش و حتا با تمام تعریف و تمجیدهای گاه شوخی مآبانه و ماورایی اش- ازچنین فرمولی تبعیت می كند كه البته آن چه در یادمان های صمد كم تر به آن توجه شده، نیز پرداختن به چنین امری درتحلیل شخصیت و درك آثارش است كه متاسفانه در غبار شرایط خاص بعد از ازدست رفتن وجود نازنینش گم شد و باعث شد تا بیش تر به حواشی پرداخته شود و البته اسطوره ای گاه دست نایافتنی ترسیم گردد كه خود این می تواند گاه نتیجه ای معكوس دربرداشته باشد كه دربعضی موارد داشت واین ظلمی است كه خواسته یا ناخواسته بر او رفته و می رود. چرا كه با تاملی دوباره و این بار عمیق تر برنوع زندگی و آثارصمد، چه درزمینه قصه نویسی وچه درزمینه های تحقیقاتی اش كه در انواع مقاله ها و نقد ویادداشت هایش دیده می شود وچه در كارهای مردم شناسانه وفولكلوریك اش – كه این آخری به خصوص، عمق مطالعات جامعه شناختی و عشق اش به مردم زادگاه و دردایره گسترده تر وطنش را نشان می دهد – به خوبی می توانیم شاهد تلاش گسترده او درجهت نزدیكی هرچه بیش ترش با مردم باشیم. پس چه گونه می توان تصویرصمد را به صورت اسطوره ای دست نیافتنی و «برمردم» و نه«با مردم» ترسیم كرد؟!

آیا دیگر وقت آن نرسیده است كه بعد ازگذشت سی و چند سال از درگذشت آن عزیز، با تحلیلی جامعه شناسانه و نه یك بعدی بل با ابعادی وسیع و همه جانبه از آثار صمد و با نگاه به زمینه های متعدد كارهایش، از نوآوری ها درادبیات كودك گرفته تا دید وسیع اش درزمینه ی مسائل تربیتی تا مقاله هایش در موضوعات گوناگون تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و هنری و حتا سیاسی تا كار در گستره مردم شناسی و فولكلوریك، جمع آوری قصه های عامیانه، افسانه ها، بایاتی ها و… كه هركدام بحثی مفصل و جداگانه ای را می طلبد و همه ی این كارها نشان دهنده عمق بینش و دید وسیع او نیز هست و حیرت آور كه چه گونه آدمی به سن صمد و نوع زندگی او، با  گرفتاری و سختی های معیشتی اش، توانسته است چنین كارهای گسترده ای را به سامان برساند و افسوس آدمی را برمی انگیزاند كه اگرسال های عمرش بیش تر بود، با چه كارهای عظیم و ماندگار دیگری شاهد بودیم، آثارش را دوباره خوانی كنیم؟ كاری كه سال ها پیش باید انجام می شد. اما چه كنیم كه دراین ناكجا آباد قبل ازتحلیل آثار، به تحلیل شخصیت پرداخته می شود كه چون فیلم فارسی های قدیم وجدید، شخصیت ها ادبی، یا «آدم خوبه» هستند یا «آدم بده» و با این طرز تفكر قضاوت صورت می گیرد كه درآن قضاوت كنندگان به دو گروه و در بسیاری موارد، به چند گروه تقسیم شده و با شعارهایی بر «له» یا «علیه» او، گاه به طوركل، آثارش درغباراین شعارها گم می شود.

صمد اما معلم بود و چه شوری  داشت برای این كه معلم باقی بماند. معلمی به شدت عاشق كارش. معلمی كه می خواست معلم بماند چون می توانست درمعیت آن یاد بگیرد و یاد بدهد. اما آن چه كه فراتر از این ها می نماید – همان طور كه گفته آمد-  یافتن یكی از ریشه های اصلی درد جامعه  ایرانی بود كه به درستی دریافته بود سال هاست كه گریبان مردم ایران را گرفته است. جهل وعقب مانده نگاه داشته شدن مردم ایران، البته مساله ای نیست كه بتوان ازآن ساده گذشت. پس او دراولین قدم، تبر به دست گرفت و با شدت هرچه تمام تر به سراغ این ریشه تنومند رفت. كاری كه نه تنها جسارت می طلبید بلكه همت بلندی نیز. چه كه دست گذاشتن روی نقطه ای حساس كه حكومت و استبداد، خود حساسیت خاصی بر آن قائل است و درواقع یكی از حربه های اوست برای ادامه سلطه و استثمار طبقاتی اش، كار ساده ای نیست.

اما صمد ازآن هنگام كه دردانش سرای تربیت معلم درس معلم شدن می آموخت، با چسباندن روزنامه دیواری «خنده»  به درودیوار دانش سرا، چنین جسارتی را آموخته بود . همان طور كه با تجمع دانش جویان دوروبر روزنامه دیواری و بحث ها و حرف وحدیث های ناشی از تاثیرآن، به راز قدرت قلم پی برد. ازاین روست كه به دور از جاروجنجال های بی مورد و هیاهوهای كاذب و بدون هرگونه خودنمایی و اظهارفضلی، درسرآغاز نوشته اش، كندوكاو در مسائل تربیتی ایران می نویسد:« بدین ترتیب دیده می شود كه درمسائل تربیتی ایران، تا كنون كند و كاوی عاقلانه، با لمس مسائل از نزدیك و انعكاس آن ها نشده است. حقیر كه سال هاست معلم دهكده است خواست كوششی بكند و حرف و نظرهاش را گردآورد تا دست كم صورت مساله به دست داده شود. آن چه بعد از این می آید همین حرف ونظرهاست

به این ترتیب به راحتی و با تیزبینی، راهش را از ادبای ریش و سبیل دار جدا می كند كه نه تنها درباره همه چیز نظرمی دهند تا دیگران، فیلسوف شان بدانند، حرف هاشان نیز بوی كهنگی است و از روی شكم سیری و راحت طلبی كه پشت میزی جلوی كولر بنشینند و دم از مسایلی بزنند كه هیچ از آن خبرندارند و از جاهایی صحبت كنند كه هیچ ندیده اند. درحالی كه صمد همیشه معتقد بود «آدم كه نفسش ازجای گرمی بلند شد، خیلی چیزها را نمی بیند و ناچار كلیات بافی می كند و در پیله آرامش و استنشاق شبه آزادی فردی، دست به اصلاح می زند و به خیالش كه معجزه می كند.»(2) ودرست به همین علت، نخست، چنته اش را از تجربه های عینی پرمی كند و بعد قلم به دست می گیرد. ازاین رو بی سبب نیست كه وقتی این نوشته چاپ می شود باعث حیرت وتعجب دیگران می گردد وجای پرسش كه این ها كه نوشته ای چنان حقیقتی را درخود نهفته دارند كه خواننده از خود می پرسد؛ چه طور؟… با این سن وسال… و چنین تجربیاتی؟… كه البته با جواب تاریخی صمد مواجه می شوند كه: همه فكر می كنند فقط خودشان درد دارند درحالی كه نمی دانند دردها مشترك است و با این جواب، طلسم، شكسته می شود . طلسم دردهای فردی و تجربه های فردی و… و همه این مسائل، تبدیل به مسائل جمعی و مشترك می شوند و این سرآغاز راهی است كه صمد اما، آغازگر آن بوده است. همان طور كه آغازگر بسیاری ازمسائل دیگر هم هست.

كتاب «كند وكاو درمسائل تربیتی ایران» با حرفی تاریخی از برشت می آغازد: «آن كه حقیقت را نمی داند بی شعور است، اما آن كه حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد، تبهكار است» و منظور صمد از قرار دادن این جمله اما، شاید یافتن آمارنسبت بین «بی شعوری» و «تبهكاری» درجامعه باشد. یا باید «بی شعورباشی» یا «تبهكار»! راه میانی، البته، نه این كه نیست، هست! اما به چه قیمتی؟ بهای آن را چه كسانی خواهند پرداخت؟

صمد برای این كه تبهكار قلمداد نشود، عمق قضایا را كاوید كه بهایش مرگی زود هنگام بود. چه كه دانستن، مردن است. او به مسائلی ازقبیل: «چرا معلم خوب حكم كیمیا دارد؟»، «بازرسی فرهنگی و انواع واقسام آن»، «تنبیه بدنی»، «مشكل كتاب های درسی»، «تدریس زبان فارسی در آذربایجان»، «روستا و روستا زاده» و «زیر میكروسكپ» پرداخت. مسائلی ظاهرن پیش وپا افتاده كه مدخل دربرگیرنده طرح مسائل و مشكلات آموزشی درایران است. درواقع، طرح آسیب شناسی آموزش و پرورش كه دربخش بعدی البته، كامل می شود و صمد با بینشی آگاهانه، به معلم درمفهوم عام و معلم خوب به طورخاص می پردازد. او می گوید: ]معلم ها[«… اولین تیپا را هنگام استخدام می خورند. گروهی به دورترین نقطه ها پرت می شوند. چرا كه واسطه و نفوذی در كارگزینی نداشته اند ودسته ای درنقطه های نزدیك ومراكز استان ها و پای تخت استقرار می یابند و معلوم است چرا. اغلب اعتراض ها بی فایده است…»

درواقع سخن صمد و اشاره ی او به تبعیضات اداری و عدم مدیریت صحیح و این كه چه گونه بی عرضه ترین و كودن ترین و مرتجع ترین افراد به مقام های بالا می رسند و… همه و همه مدل كوچكی نه تنها از وضعیت فرهنگی كشور است، در دیدی عمیق تر مدلی از كل جامعه را ترسیم می كند. چه كه همه چیز از آموزش و پرورش شروع می شود. غیرازاین نیست كه بچه هایی كه قرار است به این ترتیب رشد كرده و تربیت شوند، آینده سازان این مملكت اند.

صمد درجایی می گوید: «درعصری زندگی می كنیم كه دامنه اعمال نفوذ و سیاست بازی دول، حتا به حیطه علم و هنر نیز كشیده شده. حقایق قاطع علمی (در فیزیك و نجوم و اقتصاد و فلسفه و…) را تا آن جا افشا می كنند و میان مردم رواج می دهند كه سیاست روز جهان می خواهد. علم و هنر،  تا آن جا مجاز شمرده می شود كه تزلزلی درقالب های ذهنی مردم ایجاد نكند. بلكه آن ها را دراعتقاد به قالب های فكری ساخته وپرداخته سیاست روز جهان پابرجا تركند. لازم نمی بینند دانسته شود كه مسافرت های فضایی و نشستن برسطح كره ماه، خود به خود بعضی قالب های ذهنی پیش را درهم می ریزد و فكرهای نوی نتیجه می دهد. به نظرشان همین قدركه دو سطر خبر راست و دروغ در روزنامه ها خوانده شود یا نشود، كافی است…»(3)

كه با جای گزین كردن عصرارتباطات، انواع كامپیوترها و ماهواره ها به خصوص شبكه جهانی اینترنت به جای «مسافرت های فضایی» و «نشستن برسطح كره ی ماه» جای تعجب نیست كه ازهرزمانی بیش ترشاهد فرو ریختن قالب های كهنه و پوسیده ذهنی و فكری هستیم. آن چنان كه اربابان ارتجاع، همان هایی كه ازاین تزلزل برخود می لرزند، دچار رعب و وحشت شده اند و از هرامكانی استفاده می كنند تا جلوی آن را بگیرند.

كهنه گوید همین گونه كه هستم ازازل بوده ام

نو گوید باش ولی اگر خوب نباشی باید بروی(4)

دراین بین اما وضع كسانی كه به مراكز آموزشی یا دانش گاه ها می روند تاسف بارتر است و این، تضادی است كه درجامعه وجود دارد. ازطرفی، زمان پیش می رود و از طرفی راه رشد مادی چنین پیش رفتی گرفته شده و می شود و صمد حقا كه با آگاهی كامل، تضادها را خوب شناخت و فریادش را بلند كرد و در تمام مدت عمر كوتاه اما پربارش، دمی نایستاد و به نسل آینده اندیشید. برای همین است كه نام صمد، به غیراز «آقا معلم» روستاها، با مفاهیمی چون «آگاهی» و «كتاب» و «كتاب خوانی» عجین شده است. چرا كه شنیدن نام او، ناخودآگاه چنین مفاهیم را به ذهن تداعی می كند. اكنون دیگر، هرجای این مملكت، صحبت از «مطالعه» و «كتاب» است، نام صمد زینت بخش آن جاست واین دستاورد كمی نیست. كسی كه مرگ را به سخره می گرفت و اهمیت را در تاثیر زندگی و مرگش درزندگی دیگران معنی می كرد، كجاست تا ببیند همان طور كه درزندگی «معلم» بود، پس ازمرگ نیزمعلم ماند كه درمحفل های گوناگون چه گونگی مطالعه را می آموزاند!

كاركارستان صمد اما، تالیف وتدوین «آموزش الفبای فارسی برای دانش آموزان آذری زبان» بود. كاری كه درزمینه آموزش زبان فارسی، نمونه و یگانه است. چرا كه او با تلاشی حیرت آور و پس از سال ها كار تدریس درروستاهای آذربایجان، دست به ابداع روشی زده بود تا بدین وسیله بتوان درزمانی كوتاه و با كم ترین تلاش، فارسی آموخت. این اثر گرچه هرگز چاپ نشد، اما چه گونگی سرنوشت آن، گویای حكایتی است غریب دراین مملكت ومشتی نمونه خروار كه چه گونه امر فرهنگ دراین ناكجا آباد، دست آویزی است برای طبقه ی حاكم!

درواقع صمد دراین تلاش، با روشی علمی و البته تجربی، به یافتن واژه های مشترك میان زبان فارسی و گویش آذری پرداخت و آن ها را درجملاتی آسان و قابل فهم – كه برای آذری زبانان مانوس باشد- آورد و به این وسیله خود را به عنوان محققی توانا معرفی كرد كه درصورت چاپ و بهره گیری ازآن، می توانست در شیوه تدریس زبان فارسی دربخش عظیمی از سرزمین ما ، تحولی محسوب شود. چه كه او سال ها در تدوین كتاب الفبایش كوشید . فیش برداری كرد و خون جگرها خورد. چرا؟ برای آن كه فلان كودك آذری زبان در فلان روستای دورافتاده، راحت تر فارسی یاد بگیرد وبازاگراین كتاب چاپ می شد، صمد را با چهره ای دیگر هم می شناختیم. ارئه گر روش های علمی آموزشی وتربیتی.

اما افسوس وصد افسوس كه این مملكت هم واره زیرنفوذ كوتوله های فرهنگی و سیاسی است كه جز فضل فروشی، كاری از دستشان برنمی آید. اینان ارزش كار صمد را تنها در مقدار خوش آمد یا نیامد مقامات بالا می سنجیدند. از این رو خرده گیری ها شروع شد كه صمد مدتی با این كوتوله های به اصطلاح فاضل سروكله زد تا این كه ذله شد و عطای كتاب را به لقای چاپش بخشید! كتابش را برداشت و پناه آورد به روستا و كار معلمی اش و البته همین كتاب به نوعی باعث برانگیختن و حساسیت بیش تر مقامات روی صمد شد كه سرانجام به مرگش انجامید.

به این ترتیب نام و یاد صمد به عنوان ادبیات شناس ، قصه نویس، محقق فرهنگ مردم و پژوهش گر مسائل آموزشی در یادها خواهد ماند و البته اظهار فضل آن كوتوله های فرهنگی امروزی كه با خرده گیری های گاه جانب دار و دیكته شده از سوی محافل «پول وقدرت» سعی در تخطئه شخصیت و آثار او دارند، نمی تواند چیزی از ارزش های این معلم ساده روستاهای آذربایجان بكاهد.

كیوان باژن

____________________

1. به نقل ازكتاب نوعی ازهنر، نوعی ازاندیشه

2. مجموعه مقاله ها، مقاله «درحاشیه طرح تازه آقای دكتر صناعی»

3. به نقل از مجموعه مقاله ها، بررسی كتاب ساختمان خورشید

4. برتولت برشت، زندگی گالیله، عبد الرحیم احمدی- نشراندیشه، ص 157


Read more at 
http://www.anlam.biz/?p=11597#6zMjIyky1OWjXfSv.99




بؤلوم لر: صمد بهرنگی، 
[ چهارشنبه 8 آبان 1392 ] [ 08:27 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 0
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی