من توركم ، آذری یوخ Vətən Anadır ANA çağırır bizi
| ||
|
دكترحسین فیضالهی وحید هراز چند گاه از گوشه و كنار كشور دانشآموزان بیسوادی سربلند كرده و با نقل قول از دبیران بیسوادتر از خود در مورد «نژاد آریا» چند «كتیبهای» برای خویش رقصی «در كوههای جهل» نگاشته و نغمه رسوایی خود را تكرار میكنند و انتظار دارند كه مردم فهیم و عاقل نیز به این «مارش عزای نژادپرستی» پیوسته و در «كارناوال جهل و نادانی» آنان همراهی كنند غافل از اینكه نظریههای استعماری تاریخ مصرف گذاشته آنها همچون طشت رسوایشان از بام به زیر افتاده و صدای ناهنجار آن همچون موتورهای گوشخراش گازوئیلیِ از دور خارج شده با دودهای غلیظ خود تنها صورت صاحبان آن نظریه را سیاه كرده و دیگر نمی توانند مردم فهیم آذربایجان را با این نظریات «خرده شوونیستی» سیاه كنند. چندی پیش نیز گویا یكی دیگر از این «گرامافونهای سوزن گیر كرده» به صدا درآمده و تكرار به تكرار به پخش واژههای منحوس از قبیل نژاد آریا و ... پرداخته است. این «سوزن گیر كرده» این بار برای گول زدن مردم تحت عنوان... «از آذربایجان» مبادرت به سخن پراكنی كرده و خواسته است از نام آذربایجان برای خود ماسكی به چهره بزند در صورتیكه وسعت تاریخ آذربایجان از بابالابواب تا همدان برای چهره كریه او خیلی گله گشاد مینماید و هر خواننده فهیم با دیدن واژه آذربایجان پی میبرد كه كسی به ناحق خواسته است از این نام سوء استفاده نماید چه اولین مقوله در آدرس نویسی مطبوعاتی این است كه مثلا مینویسند «فلانی از شهر میانه آذربایجان» یا «مرند- آذربایجان» و نوشتن «آذربایجان» تنها و خالی نشان میدهد كه نویسنده از اهالی این دیار نبوده است و خواسته است از نام آذربایجان برای خود ماسكی بسازد . به هر حال در «مقالك» نوشته شده با نام «زبان اصلی آذربایجان فارسی است» در بادی امر چند نكته به چشم میخورد كه عبارتند از : 1- در بخشی از این مقالك آمده است «مسعودی و ابن حوقل مورخان سدهی چهارم در كتابهای خود (التنبیه و الاشراف و مسالكالممالك) زبان آذربایجان را فارسی دانستهاند» كه برای جواب این مورد میتوان به موراد زیر اشاره كرد: اولا با مطالعه همین فقره میتوان فهمید كه چقدر در مورد افرادی مثل این دانشآموز بیسواد ظلم شده است چه یك «جغرافیدان» را به حساب «مورخ» قالب كردن تنها هنر همان دبیرانی می تواند باشد كه از نظریههای تاریخ گذاشته «تاریخ» از قبیل نژاد آریا میتوان انتظار داشت. چه همانطوریكه میدانیم «ابن حوقل» یك «سیاح و جغرافیدان» بود و نه یك «مورخ» آنهم مورخ قرن چهارم!! ثانیا اگر حرفهای مسعودی مورخ را نیز در بعضی از موارد جدی بگیریم خود دچار مخمصه شدید میشویم كه آن سرش ناپیداست چه مسعودی جزء مورخینی است كه ریشه «آریا» را «درنده» و جمع آن را «آریان» یعنی «درندگان و حیوانات وحشی» میداند و مینویسد : آریا و جمع آن آریان به معنی درندگان است چه «درندگان را به نبطی آریان گویند و مفرد [آن] آریاست» (1) البته ناگفته پیداست كه این نظریه را از همان كتابی تقدیم مینمایم كه نامش «التنبیه و الاشراف» مورد استناد است تا بدانید كه با نوشتن اینكه «دبیر تاریخ ما همیشه میگفت آذربایجانیها از اصیلترین آریاییها هستند، چه توهینی به آذربایجانیان روا داشته و آنها را «حیوانات اصیل و درندگان اصیل» معرفی فرمودهاند!! حیف از آذربایجان كه چه دوستان نادان و دشمنان دانا دارد! ثالثا استاد راهنمای ابن حوقل یعنی اصطخری در مسالك و ممالك خود در مورد اهالی آذربایجان فقط میگوید اهالی آذربایجان عربی و فارسی میدانند و در اردبیل نیز ارمنی میدانند و نه نمینویسد كه زبان آنها عربی و فارسی یا ارمنی است. 2- در بخش دیگری از این «گالری بیسوادی» و «نمایشگاه جهل و نادانی» آمده است كه «اگر كمی به گذشته بازگردیم شاعرانی همچون نظامی، خاقانی، اوحدی مراغهای، صاحب، قطران، شیخ محمود شبستری و... را میبینیم كه به زبان پارسی [شعر] سرودهاند همچنین زرتشت آن انسان بیهمتا را میبینیم كه به باور بسیاری از آذربایجان برخاسته است». در این موارد نیز نكات ذیل قابل ذكر است : اولا برخاستن زرتشت از آذربایجان چه ربطی به زبان فارسی دارد؟! زبان زرتشت را حتی اگر با اغماض نیز در نظر بگیریم همان زبان دست و پا شكسته و آلوده به پهلوی و هندی است كه از زور بینامی «اوستائی» نامیدهاند و ربطی به زبان فعلی فارسی ندارد. ولی حقیقت این است كه زبان زرتشت تركی بودو نام مادرش «دوغدی» یعنی زائیده بود. و اما چون زرتشتیان به هند فرار كردند و اوستا را نیز اسكندر آتش زده بود و برای اینها اوستایی نمانده بود لذا اورادی چند از سانسكریت و متون هندی را سرهم بندی كرد. و به لهجه هندی درآورده و اوستا نامش كردهاند. ثانیا تمام آن شاعران مذكور در سان و رژه فوق یا شاعرانی بودهاند كه به تركی صحبت كردهاند یا دارای اشعار تركی بوده و یا پدر و مادر ترك داشتهاند. مثلا نظامی در مورد ترك بودن خود میگوید : پدر بر پدر مرمرا ترك بود به فرزانگی هر یكی گرگ بود و در مورد خاقانی آمده است : ترك عجمی ولی دری گوی یا لواج شناس تنگری جوی كه نشان میدهد خاقانی یك ترك پیغمبرشناس و خداجوی بوده است. در مورد صاحب تبریزی نیز میتوان گفت كه غزلهای مختلفی به زبان تركی دارد كه در جراید آذربایجان و تهران بارها چاپ شده و نیز دارای كتابی مستقل در همین مقوله تركی است و اشعار تركی او در كتابی چاپ و انتشار بافته است. در خصوص قطران تبریزی نیز میتوان گفت كه او اصلا فارسی را نیكو نمیدانست چه ناصرخسرو در سفرنامه خود به صراحت مینویسد :«در تبریز قطران نام شاعری را دیدم شعر نیك میگفت اما زبان فارسی نیكو نمیدانست»(2) دیگر شاعران یاد شده نیز یا شعر تركی دارند یا فارسی را نیكو نمیدانستند همانطوریكه دبیر تاریخ حضرتعالی «تاریخ نیكو نمیدانست» و یا شما «فارسی نیكو نمیدانید» كه «مورخ» را از «جغرافیدان» باز شناسید. 3- در بخش دیگر این «بیسواد نامه» آمده است : «در كتاب مقدس اوستا، بند هشن آریاویچ همان آذربایجان شناخته شده » كه در این رابطه نیز میتوان گفت : اولا نام كتاب ذكر شده در فوق بندهش نیست بلكه بندهش به معنی بنیاد آغازین است و در قرون بعد از اسلام نوشته شده است و كتابی هم سطح اوستا محسوب نمیشود. ثالثا در این كتاب از «آریاویج» بحثی نمیشود بلكه سخن آن در رابطه با «ایران ویچ» است و كسی كه فارسی نیكو بداند میداند كه آریا با ایران فرق دارد ایران را كشور و آریا را نژاد میدانند و جنابعالی هنوز معانی كشور و نژاد را نیكو نمیدانید. رابعا معلوم نیست نقش اوستا در این میان چیست و چرا بیخود و بیجهت از نام اوستا استفاده شده است چون در اوستا نیامده است كه آریاویچ در آذربایجان است!! خامسا كل مطالب یعنی «در كتاب مقدس اوستا، بندهش آریاویچ همان آذربایجان شناخته شده چه ربطی به قولنج دارد!! 4- در بخش دیگر این «آریاویچ نامه» آمده است : «تا كنون هیچ یك از بزرگان خطه آذربایجان همچون شهریار ، پروین اعتصامی، ستارخان و باقرخان خود را ترك نخواندهاند» كه در این رابطه نیز میتوان گفت كه چیزی كه عیان است چه حاجت به بیان است. آفتاب وقتی برمیآید داد نمیكشد كه آهای مردم من آفتاب و خورشیدم بلكه هر كسی در محیط و اطراف این بزرگان بودند و با آنان نشست و برخاست كردهاند می دانند كه آنان ترك بودند و شهریار نیز چه خوب جواب این نوع یاوهگوییها را قبلا داده است آنجا كه میفرماید: تركی دیلی تك سئوگیلی ایستكلی دیل اولماز اؤزگه دیله قاتسان بودیلی دیل اصیل اولماز و نیز این یكی نیز دیوانی به زبان تركی با نام «حیدربابایه سلام» دارد كه نشانگر ترك بودن شهریار است. تا مشاهده یك «بیسوادنامه» دیگر كه میتواند در بالا بردن تیراژ یك «روزنامه ورشكسته» تا حدودی كارساز باشد به امان خدا پاورقی : 1- التنبیه و الاشراف ، ص 39 2- سفرنامه ناصر خسرو، ص 36 بؤلوم لر: ، |
Dağlıq Qarabağ (1988-1993) Xankəndi (18.09.1988) Əskəran (19.10.1991) Hadrut (19.11.1991) Xocalı (26.02.1992) Şuşa (08.05.1992) Laçın (17.05.1992) Xocavənd (02.10.1992) Kəlbəcər (3-4.04.1993) Ağdərə (07.07.1993) Ağdam (23.07.1993) Cəbrayıl (23.08.1993) Füzuli (23.08.1993) Qubadlı (31.08.1993) Zəngilan (30.10.1993) *** Azərbaycan *** |
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |