قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




آنها از این اصل مسلم غافل بودند كه برای پیروزی كامل بر دشمن خونریز باید چون خود او مسلح شد و از خون ریختن باكی نداشت.

رهبران تهران می توانستند آزادیخواهان را به خریدن تفنگ و افزار جنگ وادارند، از شهرهای دیگر تفنگچی داوطلب بخواهند و با دستی كاملا مسلح و نیرویی آماده به مقابله برخیزند.

آنها حتی می توانستند محمدعلی میرزا را به نام سوگندشكنی از پادشاهی بردارند و نقشه های محیلانه اش را نقش برآب كنند چنانكه همین كار را پس از چند روزی انجمن تبریز كرد.

رهبران تهران به هیچ یك از این راهها التفات نكردند. آنها می خواستند كار را با ستمدیدگی و نمایش مظلومیت ملت و برانگیختن حس ترحم و انساندوستی محمدعلی میرزا و دیگر سردمداران از پیش ببرند و نیازی به آمادگی نظامی و قیام مسلحانه نمی دیدند، و اگر روز بمباران مجلس آزادیخواهان تهران با وجود شجاعت بسیاری كه نشان دادند نتوانستند بیش از چند ساعتی جنگ را ادامه دهند، علتش همین نداشتن آمادگی بود. ناگفته نماند عده ای از همین مجاهدان عضو «انجمن آذربایجان» در تهران بودند. اما در تبریز از همان روز گرفتن فرمان مشروطه تفنگچی و مجاهد تربیت می شد، به عبارت دیگر و روشن تر برای قیام مسلحانه، برای برانداختن دشمنان داخلی و خارجی، زمینه چینی به عمل می آمد. فعالیت اعضای انجمن ایالتی تبریز و مهمتر از آن طرح هایی كه اعضای انجمن سری «مركز غیبی» می ریختند و به دست انجمن اجرا می كردند، از چیزهایی بود كه تبریز را برای مقابله با قشون استبداد و ادامه ی یك جنگ یازده ماهه آماده كرده بود.

قطعه شعری كه روز جمعه بیست و هشتم شهریور ۱۲۸۶ در تبریز در مسجد مقصودیه هنگام برچیدن ختم عباس آقا تبریزی قاتل اتابك اعظم كه به وسیله ی میرزا غفار زنوزی، از مجاهدان قفقاز، خوانده شد، روحیه و طرز فكر مجاهدان را به خوبی نشان می دهد. مطلع این قطعه چنین است:

آی قارداشلار، قان تؤكون تا جوشه گلسین كاینات      ثابت اولسون تا جهانه بیزده كی عزم و ثبــــــــات

ترجمه ی فارسی:

رفقا، خون بریزید تا كاینات به جوش آید و بر جهانیان ثابت شود كه ما صاحب چه عزم و ثباتی هستیم.

موقعیت

تبریز پس از تهران بزرگترین شهر ایران و ولیعهد نشین بود، به همین جهت با وجود فاصله ی زیاد همیشه با تهران در تماس بود و از پیش آمدهای تهران زودتر از جاهای دیگر آگاه می شد. در نظر بگیریم كه از تهران به تبریز دو سیم تلگراف كشیده شده بود، یكی دولتی و دیگری مال كمپانی. آگاهی از وضع تهران خود مایه ی بیداری مردم بود. نزدیكی آذربایجان به خاك قفقاز و عثمانی و رفت و آمد بیحد مردم این دو جا نیز در بیداری آذربایجانیان مؤثر بود. اصولا تبریز سر راه اروپا واقع شده بود.

سالانه گروه انبوهی از مردم از بازرگانان و دهقانان و كارگران و خیل بیكاران در جستجوی كار به قفقاز و عراق و… می رفتند و در شهرهای مختلف به كارهای مختلف دست می زدند. احوال مردم آذربایجان و گاهی ایران كه در قفقاز ساكن می شدند به تجارت یا قاچاق میان دو كشور یا كارهای دیگر می پرداختند، در ادبیات آذری آن روزگار به خوبی منعكس شده است. برای نمونه داستان «اوستا زینال» را از جلیل محمد قلی زاده و نمایشنامه ی «سرگذشت مرد خسیس» را از میرزا فتحعلی آخوندوف نام می بریم.

اغلب شدت فقر و بیكاری بود كه توده ی مردم از دهقانان و شهری را به آن سو می كشاند. هنوز هم پیرمردان آذربایجان فراموش نكرده اند كه چگونه هر از گاهی بار سفر می بستند كه بروند كیسه ها را پر كنند و برگردند. حتی زوار مشهد از راه قفقاز و بالای دریای خزر خود را به مشهد می رساندند و هم از آن راه برمی گشتند. البته انتخاب چنین راه دوری به سبب ناامنی راههای داخلی كشور و تعرض راهزنان سر گردنه ها بود.

از این رهگذر نیز مقداری لغت روسی وارد زبان آذربایجان شده است. این رفت و آمدها ناگزیر راه چیزهای تازه و افكار نو را به داخل كشور باز می كرد و سبب بیداری مردم می شد. سفر استانبول نیز همین اثر را داشت.

آذربایجان همیشه به طریقه های گوناگون با استانبول در تماس بوده است. چنان كه در دوره ی استبداد محمدعلی میرزا و شدت جنگهای تبریز، در استانبول انجمنی به نام سعادت دایر شد كه بیشتر اعضایش از میان بازرگانان آذربایجان بودند و خود را نماینده ی انجمن ایالتی تبریز معرفی می كردند. همین انجمن بود كه اخبار آذربایجان را به علمای نجف و كشورهای اروپایی و دیگر جاها می رساند و برای مجاهدان كمك های مالی مؤثری جمع آوری می كرد.

بازرگانی

احمد كسروی می نویسد كه آذربایجانیان در بازرگانی و فرستادن كالا به كشورهای بیگانه از همه ی مردم ایران جلوتر می بودند و در بیشتر شهرهای همسایه رشته ی بازرگانی بیشتر در دست این ها بود. همچنین در استانبول و برخی از شهرهای اروپا در بازرگانی دست گشاده داشتند. گاهی بازرگانان به نام شهری كه با آنان در ارتباط و معامله بودند مشهور می شدند. مثلا گفته می شد: «حاجی باقر استانبولچی». بعدها این القاب به صورت نام خانوادگی درآمد. امروزه خانواده هایی به نام های مسكوچی، تهرانچی، بغدادچی، استانبولچی و غیره وجود دارند.

این واقعیت نشانی از رشد و توسعه بورژوازی تجاری در آذربایجان بود. گاهی نیز بازرگانی برای حفظ جان و مال خود از دست عمال و فئودالهای وابسته دربار پسوند «اوف» به آخر اسم خود می آورد و بدین ترتیب خود را غیر مستقیم تحت حمایت دولت روس تزاری كه نفوذ همه جانبه ای در ایران داشت، قرار می داد. از این میان می توان «فتح اله اوف» را نام برد.

بازرگانان از یك سو مال می اندوختند و از سوی دیگر از جهان و پیشرفت های نقاط دیگر خبرهایی به ارمغان می آوردند. اگر چه بیكاره ها و آزمندان بسیاری هم در این میان بودند. «زینال» قهرمان داستان جلیل محمد قلیزاده بنای بیكاره و به شدت خرافاتی و متعصبی است كه فقط بلد است وراجی كند و بد «ارمنی های كافر» را بگوید.

صفحه های مجله ی معروف «ملا نصرالدین» پر است از مذمت شیخ ها و حاجی های طمعكار و ریاكار ایرانی مقیم قفقاز.

فقط مردم بیداردل و بازرگانان آزادیخواه بودند كه در بیداری مردم مؤثر افتادند و در كشاكش انقلاب ضد فئودالی از بذل جان و مال دریغ نكردند. لازم به گفتن نیست كه در اینجا باید به مفهومی كه بورژوازی از آزادی و عدالت و امنیت و غیره دارد توجه كرد.

فرهنگ

اولین دبستان ایران در تبریز به وسیله ی حسن رشدیه پا گرفت و بعد به وسیله ی هم او در تهران. از روزنامه های رسمی كه بگذریم – و تبریز خود در زمان ولیعهدی مظفرالدین میرزا روزنامه رسمی داشته ـ نخستین روزنامه غیر رسمی «اختر» بوده كه كسانی از تبریزیان آن را در استانبول می نوشته اند. بعد كه در خود شهرها روزنامه درآمده، تبریز پس از تهران اولین شهر بوده كه روزنامه بیرون می داده. بعلاوه تأثیر مجله معروف ملا نصرالدین و روزنامه های نظیر آن را كه به زبان خود مردم نوشته می شد و نسخه هایش دست به دست میان توده مردم می گشت نباید دست كم گرفت. هنوز پیرمردان تبریز اشعاری از همان مجله را از حفظ دارند.

همه ی این عوامل و نیز تأسیس اولین چاپخانه ی ایران در تبریز در زمان عباس میرزا خود مایه ی بیداری مردم و آمادگی آنها برای مقابله با محمدعلی میرزا می شده است.

مذهب

كشاكش های مذهبی در آذربایجان خیلی شدید بود. داستان سنی و شیعه از آنجا كه آذربایجان میدان جنگ شاه اسماعیل شیعی و سلطان سلیم سنی بوده، در اینجا كینه های فراوانی پرورده و خونهای بسیاری ریخته است.

از نقطه نظر تاریخی بی هیچ تردیدی این دشمنی مذهبی باقیمانده ی سیاستهای خاص و متضاد دستگاههای رهبری دسته ها و دولت های مختلف در ایران و خارج از ایران است.

اما در دوره ی مشروطه خواهی كه توده ی مردم معمولا دنبال ریشه های تاریخی سنت ها و آداب و بقایای فرهنگی نیست، فریفته ی تبلیغات دستگاه استبدادی می شد و به حساب دشمن دین به روی هموطن آزادیخواه خود دست بلند می كرد و چه بسا كه خونش را می ریخت بدون آنكه ملتفت شود كه همه ی مردم از تمام فرقه های مذهبی یكسان استثمار می شوند و دشمن مشتركی دارند.

گذشته از دشمنی میان شیعه و سنی، گرفتاریهای دیگر هم به نام شیخی و متشرع و كریمخانی در میان بود كه خود مایه ی جدایی مردم می شد و آنها را از كارهای مملكتی غافل می كرد و كار نهضت را لنگ می كرد چنان كه در زمان استبداد محمدعلی میرزا و جنگهای تبریز یك گرفتاری انجمن ایالتی این بود كه آتش نزاع دسته های مختلف مذهبی را در شهرهای دور و بر خاموش كند. ناگفته نماند كه در دوره ی جنگهای یازده ماهه تبریز تمام فرقه های مذهبی دوشادوش به جنگ پرداختند و با هم بر سر یك سفره نشستند و در تشییع جنازه ی شهدای یكدیگر با میل و رغبت شركت كردند. این در نتیجه ی كوششهای انجمن ایالتی و مركز غیبی بود كه درد مشترك مردم را آشكار و آنها را رهبری می كردند.

وضع مردم

توده های مردم و دهقانان آذربایجان هم مثل دیگر نقاط ایران زیر فشار و تجاوز انبارداران و فئودالها و حكام و محتكرین به سختی روزگار می گذراندند.

مردم شهر نشین و بازرگانان و بازاریان هم از وضع موجود و تسلط روزافزون امپریالیزم اروپایی بر دستگاه حكومتی و مملكت هیچ دل خوشی نداشتند. امپریالیزم اروپایی هر روز امتیازات اقتصادی فوق العاده ای (مثلا امتیاز انحصار توتون و تنباكو و گمركات) به دست می آورد و هر روز بیشتر از روز پیش جری تر می شد و دست و بال بورژوازی تازه رشد و توسعه یافته ی ملی را می گرفت.

محمدعلی میرزای ولیعهد

مردم آذربایجان با آن آمادگی برای بیداری، در زیر فشار گرفتاریهای بی شمار نمی توانستند تكانی بخورند و همچنان می زیستند تا زمان مظفرالدین شاه كه پسرش محمدعلی میرزا را ولیعهد كرد و كارهای آذربایجان را به او سپرد.

از یك سو ستمگری و بدی خوی او و از سوی دیگر برخی پیشآمدها خواه ناخواه مردم را به زبان آورد و آتش به باروت انقلاب زد.

از پیشآمدها كه خود معلول علت های دیگری بوده (وضع معیشت و روابط ظالمانه ی اقتصادی) در اینجا سخن نمی گوییم. همین قدر باید دانست كه بعضی از حوادث مثلا كشته شدن میرزا آقا خان كرمانی، خبیرالدوله و شیخ احمد روحی در تبریز و جنگ ارمنی و مسلمان در قفقاز و غیره باعث گرد آمدن و همفكری مردم شد.

مثلا در جنگ ارمنی و مسلمان آنچه بیش از همه روی مردم اثر گذاشت و سر زبانها افتاد، این بود كه در آن واقعه چند هزار تن ایرانی بی گناه از بازرگانان و كارگران كشته شدند و دولت ایران هیچ پروا ننمود و به روی خود نیاورد. این امر شدت بی اعتنایی و بیكارگی دولت قاجاری را خوب نشان داد بخصوص كه در همان موقع دولت انگلیس به عنوان خونبهای یك میسیونر انگلیسی كه در راه ارومی – تبریز كشته شده بود، پنجاه هزار تومان از دولت ایران پول گرفت.

مردم با مقایسه این دو وضع خشمناك می شدند و از دولت قاجاری پاك دست می شستند. رفتار بد محمدعلی میرزا در تبریز از یك سو انگیزه ای برای مردم آذربایجان بود و از سوی دیگر آنگاه كه خود او شاه شد، آذربایجانیان بر خلاف مجاهدان و رهبران تهران فریفته ی قول و فعل ریاكارانه ی او نشدند و تا توانستند جلو فسادكاریهایش را گرفتند. باید دانست كه محمدعلی میرزا از همان ولیعهدی صد در صد آلت دست دولت تزاری روس بود و شاپشال معلم روسی او، او را چون عروسك خیمه شب بازی در دست می چرخاند.

بدكاری و بدرفتاری وسختگیری محمدعلی میرزا بدانجا رسیده بود كه مثلا از حاجی میرمناف پول گرفت و پسر شانزده ساله ی او را سرتیپ كرد و به قول مجله ی ملا نصرالدین تا وقتی محمدعلی میرزا در تبریز بود بچه های زیبارو نمی توانستند قدم به كوچه بگذارند و در عوض چند سالی كه در تبریز بود، كوهها و سنگهای ایران را به جای نان به خورد تبریزیان داد كه دیگر چیزی برا ی دولت انگلیس باقی نماند! (ملا نصرالدین – سال دوم – شماره پنجم).

تاریخ نگاران مشروطه می نویسند كه فشار و جلوگیری در تبریز بیشتر از تهران بود و رفتار محمدعلی میرزا بدتر از عین الدوله در تهران بود. محمدعلی میرزا با این فسادكاریها به شدت جلو زبان مردم را می گرفت كه كسی گله و شكایتی نكند. مأموران و راپورتچیانی میان مردم می فرستاد تا او را از هر گونه بدگویی درباره اش آگاه كنند. ترس چنان در دلها جا گرفته بود كه مردم حتی در خانه های خود نیز از گفتگو خودداری می كردند. ولیعهد با این همه ظلم و فسادكاری سخت تظاهر به دینداری می كرد. روز عاشورای محرم تكیه برپا می كرد و شب عاشورا پابرهنه به كوچه ها می افتاد و چنان كه رسم مردم تبریز است در چهل و یك مسجد شمع روشن می كرد و مرتب كتابهای دینی و دعا به چاپ می رساند.

مثلا در محرم همان سال كه نهضت مشروطه برخاست، حاج شیخ محمد حسین نامی نسخه ی تازه ای از «زیارت عاشورا» پیدا كرده بود. ولیعهد با شتاب آن را در چاپخانه ی خصوصیش چاپ و میان مردم پخش كرد.

انجمن ایالتی و مركز غیبی چه بود؟

آنگاه كه بست نشینان شاه عبدالعظیم و آزادیخواهان دیگر شهرها مظفرالدین شاه را مجبور كردند كه «مشروطه اعطا كند و مجلس باز كند»، انجمن ایالتی تبریز هم پا گرفت. هدف از تشكیل انجمن نخست فقط برگزیدن نمایندگان مجلس شورا بود اما پس از انجام دادن این كار انجمن پراكنده نشد و خواهیم دید كه به كمك انجمن سری «مركز غیبی» به چه كارهایی برخاست و چگونه جنبش مشروطه را پاسداری كرد و راه برد، اگر چه احتمالا گاهی هم دچار لغزش شده باشد. اما مركز غیبی خود چه بود؟

دكتر نریمان نریمانوف آزادیخواه و سوسیالیست و نویسنده ی اجتماعی – سیاسی بسیار معروف آذربایجان شمالی در دوره ی مشروطه خواهی ایران پیش از انقلاب بلشویكی روسیه بود. بدون شك می توان او را از خدمتگزاران آزاداندیش ملل شرق نامید. وی حوادث دوره ی مشروطیت را به دقت بررسی می كرد و در مقاله های سیاسی و اجتماعی خود به آزادیخواهان ایران راه صحیح را نشان می داد و آنها را دل و جرئت می بخشید. از مقاله های او «گفتگو با یك ایرانی» و «قانون اساسی و مشروطیت ایران» را می توان نام برد.

در اثنایی كه دولت تزاری روس برای خفه كردن انقلاب كمك های همه جانبه ای به استبداد قاجاری می كرد، در ماورای قفقاز از طرف حزب سوسیال دمكرات، كمیته های كمك به انقلاب ایران تشكیل شد. نریمان نریمانوف كه سرپرست كمیته ی كمك تفلیس بود، برای ستار خان و باقر خان اسلحه و مواد منفجره و ادبیات انقلابی و دیگر چیزهای ضروری را می فرستاد، بعد نیز در سال ۱۹۰۶ میلادی با همكاری مستقیم نریمان، تشكیلات سوسیال دموكرات «اجتماعیون عامیون» در باكو به وجود آمد كه ایرانیان مقیم قفقاز در آن عضویت داشتند. ماهنامه ی آذربایجان – چاپ باكو – شماره ۱۹۶۸

چندی بعد حاجی علی دوا فروش، علی مسیو و دیگران، مرامنامه ی «اجتماعیون عامیون» را به فارسی ترجمه كردند و با همكاری مستقیم حیدر عمو اوغلو عضو «اجتماعیون عامیون» دسته مجاهدان را در تبریز پدید آوردند و خود انجمن سری به نام «مركز غیبی» برپا كردند كه رشته ی رهبری دسته را در دست داشته باشد. حیدر عمو اوغلو با نریمانوف ارتباط مستقیم داشت و گزارش فعالیت های نهان و آشكار خود را برای او می فرستاد. بدین ترتیب معلوم می شود كه مجاهدان از كدام چشمه آب می خوردند و نیز بی پایگی اظهار نظرهای مغرضانه اشخاصی كه مجاهدان را مشتی اوباش می نامند، محقق می گردد. بد نیست در همین فصل مختصری از شرح زندگی قهرمان آزادی، حیدر عمو اوغلو، را بیاوریم.

حیدر عمو اوغلو

«تبریزدن مرنده امانت گئتدی   او بومبی حیدر خان تهیه ائتدی»

حیدر خان عمو اوغلو چراغ برقی (مهندس تاروردی یوف) اجداداً اهل سلماس بود. وی تحصیلات ابتدایی را در گمری (از شهرهای ارمنستان) و تحصیلات متوسطه و عالی را در تفلیس و باكو تمام كرد. در سال ۱۳۱۹ – ۲۰ ه. ق. در بادكوبه به سمت مهندسی برق كار می كرد. از پانزده شانزده سالگی داخل مبارزات سیاسی شد و از ۱۹۰۰ میلادی (۱۲۷۷ شمسی) با نریمانوف شروع به همكاری كرد و عضو «اجتماعیون عامیون» شد. بعد به دستور همین تشكیلات «اجتماعیون عامیون» تبریز را به ریاست علی مسیو تشكیل داد. كارخانه ی برق صحن حضرت رضا را در زمان مظفرالدین شاه، او نصب و دایر كرد. حیدر عمو اوغلو در مدت اقامت خود در مشهد شروع به تبلیغات كرد و با استفاده از موضوع نان مردم را بر ضد حاكم وقت شوراند و مردم عزل او را خواستند.

حیدر عمو اوغلو خیلی كوشید كه شعبه ی اجتماعیون عامیون را در مشهد تأسیس كند ولی به عللی موفق نشد. حیدر عمو اوغلو به تهران آمد و به كارهای مختلف و تبلیغات دامنه دار در میان طبقات مختلف دست زد تا موضوع تحصن در سفارت انگلیس پیش آمد (۱۲۸۵ شمسی). حیدر عمو اوغلو در این موقع سرپرست سیم كشان مدرسه سپهسالار بود. حیدر عمو اوغلو با متحصنین تماس نزدیك و دائم برقرار كرده بود و از خارج به كمك چند نفر دیگر آنها را به درخواست مشروطه تشویق می كرد. به كمك حیدر عمو اوغلو در تهران چند رقم عملیات خطرناك مسلحانه طرح و اجرا شد كه مستبدان و سردمداران را به ترس انداخت. از آن جمله است بمب انداختن در خانه ی یكی از وزیران وقت و بمب انداختن در خانه ی علاءالدوله كه حیدر عمو اوغلو شخصاً و به تنهایی این كار را انجام داد، قتل اتابك اعظم به وسیله ی عباس آقا تبریزی و بمب انداختن بر كالسكه محمد علیشاه در سه راه اكباتان. حیدر عمو اوغلو غالباً تحت نظر بود. بارها زندانی شد، بارها متواری شد و دوباره با لباس مبدل به ایران برگشت و فعالیت خود را از سر گرفت.

یك بار پس از گرفتاری خود را مأمور خارجه معرفی كرد و به فرانسه (*) صحبت كرد و بدین ترتیب مأموران دولتی را گول زد و آزاد شد. پس از این آزادی كه به تبریز آمد، با ستار خان همكاری نزدیك داشت. (*) حیدر عمو اوغلو به پنج زبان آشنایی كامل داشت.

از عملیات و طرح های برجسته ی حیدر عمو اوغلو در جریان جنگهای تبریز سه فقره ی زیر معروفیت پیدا كرد:

۱- برای شجاع نظام مرندی بمبی به صورت تحفه ای نادر و لایق فرستاد كه سبب قتل او و پسرش شد.

۲- زیر زین اسبی مواد منفجره گذاشت و به میان دشمنان رها كرد و از دشمنان كه برای تصاحب اسب بی صاحب سر و دست می شكستند، بیست سی نفر را كشت.

۳- در جریان محاصره ی تبریز شجاع الدوله بالای تپه ای نرسیده به «سردری» می ایستاد و فرمان می داد. حیدر عمو اوغلو نقشه كشید و در همان محل زیر خاك مقدار زیادی مواد منفجره گذاشته شد كه صبح سبب قتل شجاع الدوله شود. روباهی فلك زده شبانه به داد شجاع الدوله رسید و كار به نتیجه مطلوب نرسید.

یكی دیگر از كارهای جالب حیدر عمو اوغلو حل مسأله ی نان در خوی بود. محتكران و انبارداران مردم را در گرسنگی و زحمت نگاه می داشتند و حاضر نمی شدند گندم خود را بفروشند. حیدر عمو اوغلو با كاردانی و جانفشانی در مدت كوتاهی (ده روزه) مشكل نان را در خوی به خوبی حل كرد و پوزه ی محتكران و دشمنان خلق را به خاك مالید ومردم به قدردانی از قهرمان زحمتكش خود به نامش شعر گفتند و سر زبانها انداختند:

عمو اوغلو گلدی خویا

خویلولارا قرار قویا

یتیملرین قارنی دویا

یاشاسین گؤزل عمو اوغلو!

عمو اوغلو مینیب فایتونا

تومار و ئریب ئوز آتینا

چؤرك یئنیب یوز آلتینا

یاشاسین گؤزل عمو اوغلو!

راستا بازار لار راستاسی

گلیر مجاهد دسته سی

عمو اوغلو دور سر كرده سی

یاشاسین گؤزل عمو اوغلو!

باققال – بازار چیراق قویدو

كاسیب باخدی قارنی دویدو

هر بیرایشه قانون قویدو

یاشاسین گؤزل عمو اوغلو!

ترجمه ی فارسی:

عمو اوغلو به خوی آمد و برای خویی ها قرار و مدار گذاشت تا شكم یتیمان همه سیر شود، زنده باد عمو اوغلوی خوب! / عمو اوغلو سوار درشگه شده و اسبش را تیمار داده، نان به یوز آلتین (دو شاهی) تنزل كرده، زنده باد عمو اوغلوی خوب! / اینجا راسته بازار است، دسته ی مجاهدان می آیند، سركرده شان حیدر عمو اوغلوست، زنده باد عمو اوغلوی خوب! / بقال و بازار چراغ گذاشت (ارزان كرد)، فقیر به یك نظر شكمش سیر شد، او به هر كار قانونی گذاشت، زنده باد عمو اوغلوی خوب! / پس از فتح تهران (سال ۱۲۸۸ شمسی) عده ای از آزادیخواهان كه حیدر عمو اوغلو نیز جزو آنها بود، با تلاش های پیگیری فرقه ی دمكرات ایران را تشكیل دادند. از این تاریخ به بعد حیدر عمو اوغلو مرتب برای مأموریت های مخفی به شهرهای مختلف (مشهد، اصفهان، قم و ایل بختیاری) رفته است.

بعد از قتل سید عبدالله بهبهانی (۱۲۸۹ شمسی) حزب اعتدال شهرت داد كه بهبهانی را دموكراتها كشته اند و بنابراین حیدر عمو اوغلو با عده ی دیگری دستگیر شد اما پس از چهل روز كه هیچگونه مدركی به دست نیاوردند آزاد شد اما تحت تعقیب تروریست های حزب اعتدال قرار گرفت و دو بار از گلوله آن ها جان به سلامت برد.

بعد از این واقعه بود كه به مأموریتی هفت هشت ماهه به میان ایل بختیاری رفت و در بازگشت مخفی خود در خانه آقای «محمود محمود» پنهان شد. چندی بعد از طرف یفرم خان پیغام رسید كه مقامات دولتی (البته دولت تازه ی مشروطه!؟) از جایگاه او آگاه شده اند و بهتر است از ایران خارج شود. حیدر عمو اوغلو ناچار با لباس مبدل از ایران خارج شد.

از این تاریخ تا انقلاب شوروی حیدر عمو اوغلو در خارج از ایران به فعالیت های مختلفی دست زد و با اشخاص اندیشمند بسیاری نشست و برخاست كرد تا این كه توانست به روسیه ی شوروی برود و همانجا به فعالیت های خود ادامه دهد. در نخستین كنگره ی بین الملل سوم به عنوان نماینده ی ایران شركت كرد. در ۱۹۱۹ میلادی میرزا كوچك خان، سردار جنگل، در گیلان قیام كرد. حیدر عمو اوغلو كاملا ناظر جریان بود و بالاخره به صلاحدید رهبران درجه اول شوروی كه حیدر عمو اوغلو با آنها نشست و برخاست داشت، رهبری حزب عدالت انزلی (اجتماعیون عامیون) به عهده ی او و دوستانش گذاشته شد.

در همین موقع ها كلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان قیام كرده بود و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان. حیدر عمو اوغلو در صدد ارتباط مستقیم با این سه قیام كه می توان گفت دنباله ی انقلاب ناتمام مشروطه بود، برآمد. متأسفانه نمایندگان حیدر عمو اوغلو وقتی به خراسان و آذربایجان رسیدند كه كلنل و خیابانی را قداره بندان از پای درآورده بودند و آتش قیام خاموش شده بود. حیدر عمو اوغلو مخفیانه با چند نفر دیگر به گیلان آمد تا دست كم دسته های مختلف قیام جنگل را یكپارچه كند و از نزدیك با میرزا كوچك خان مذاكره كند. حیدر عمو اوغلو در این مأموریت به دست عناصر ارتجاعی و احیاناً فریب خورده شهید شد.

عارف شاعر مشهور، حیدر عمو اوغلو را چكیده ی انقلاب نامیده.

ستار خان، بازوی نیرومند انقلاب مشروطه، همیشه می گفته است: «حرف همان است كه حیدر خان بگوید.»

فعالیت های انجمن ایالتی و مركز غیبی

در پایان سال ۱۲۸۵ و آغاز ۱۲۸۶ پیش از بمباران مجلس (دوم تیر ماه ۱۲۸۷) آزادیخواهان تهران و تبریز با دو روش كاملا متقابل مبارزه می كردند. مبارزان تهران، از جمله دو سید بزرگوار، با خوشبینی چشم به درباریان داشتند كه خواستهای ملت را اجراء كنند و مملكت را از فلاكت نجات دهند. این دو سید می خواستند همه چیز را با زبان خوش و اندرزهای عاقلانه درست كنند و به جنگ و خونریزی نیازی نمی دیدند. چنان كه تجربه های تاریخی قدیم و معاصر در دنیا نشان می دهد، چنین روش مسالمت جویانه ای تاكنون هیچ ملت رنجدیده ای را از قید استعمار و استثمار رهایی نداده است. بدون داشتن كینه و یا تنها با مشت های خالی گره كرده، نمی توان بر دشمن درنده ای كه به انواع سلاح و حیله مجهز است، غلبه كرد.

اما در تبریز در همان روزها به دستور انجمن ایالتی كه تجربه ی فوق الذكر را انگار نیك دریافته بود و به كار می بست، روزهای جمعه بازارها بسته می شد و مردم در مسجدها گرد می آمدند و سخنگویان بالای منبر می رفتند و با آنها سخن می گفتند و شعرهایی شورانگیز به دو زبان فارسی و تركی قرائت می شد. «واعظان مشروطه» كه روز به روز شماره شان بیشتر می شد، سخن از قانون و برابری و همدستی می راندند، مردم را به گرفتن تفنگ و آموختن تیراندازی و فنون جنگ تشویق می كردند. مردم بیرون از آجی كؤرپوسو (پل تلخه رود) كه آنموقع دشت و بیابان بود، دسته دسته و پیاده و سواره جمع می شدند. سوارگان به اسب سواری و پیادگان به تیراندازی می پرداختند. گذشته از بزرگها برای بچه ها هم تفنگ چوبی ساخته بودند كه آنها هم برای خودشان جنگ و تیراندازی بیاموزند.

بعدها كار صورت بهتری یافت. در هر كویی دسته ای به آموزگاری یكی از سركردگان فوجها به مشق و تمرین پرداختند. پیر و جوان صف می كشیدند و به آواز «یك دو» پا به زمین می كوبیدند. ملایان و سیدان با عمامه و رخت بلند تفنگ به دوش انداخته و همپای دیگران مشق می كردند. این آمادگیهای جنگی فقط در تبریز و بعدها در رشت به عمل می آمد. در تهران، در مجلس شورا، این كارها را بی ارزش جلوه می دادند و آشكارا مركز غیبی را مسخره می كردند. حتی خود نمایندگان آذربایجان و دو سید تهرانی روی خوش نشان نمی دادند.

در تبریز هزاران مجاهد مسلح و از جان گذشته تربیت شد كه پول و مزدی نمی گرفتند و اسلحه و فشنگ را هم خود می خریدند. انجمن فقط بعدها از پول های جمع شده فشنگ می خرید. آذربایجان و محمدعلی میرزا یكدیگر را خوب شناخته بودند. از همین رو بود كه وی بعد از به شاهی رسیدن، بزرگترین دشمن خود را آذربایجان می شمرد و تمام قوای خود را برای برانداختن تشكیلات آنجا به كار می برد و برای نابود ساختن كادر رهبری و هسته ی مركزی نهضت تلاش می كرد. وی توطئه می چید، آدمهای معلوم الحالی را سر وقت تبریز می فرستاد، ایلها و مخصوصاَ شاهسونها را می شوراند و به غارت و چپاول شهرها و روستاهای آذربایجان وا می داشت، عثمانیها را به دشمنی برمی انگیخت، قشون می فرستاد و بالاخره راه را برای ورود روسهای تزاری به آذربایجان و تبریز و كشتار و اعدامهای بیرحمانه ی آنها هموار می كرد. بیان مختصر جنایت هایی كه روز عاشورای ۱۳۳۰ ه. ق. در تبریز به دست سالدات ها صورت گرفت، مو بر تن سیخ می كند.

تبریز هیچگاه فریفته ی ظاهر آشتی جوی محمدعلی میرزا نشد و همواره با او از در مخالفت درآمد، حتی در مورد قرض هایی كه می خواست از دول بیگانه بگیرد. كار بدانجا رسید كه در خرداد ۱۲۸۶ آنگاه كه دشمنی محمدعلی میرزا با مشروطه آفتابی شد و مجلس شورای ملی بی اعتباری و آلت دست بودن خود را ثابت كرد، انجمن ایالتی به نمایندگان خود در تهران تلگراف كرد كه اگر آنجا كاری پیش نمی رود، بیایید در اینجا دست به هم داده و به چاره ی دردها بكوشیم. بعد هم كار انجمن بالا گرفت و از مجلس خواستند كه محمدعلی میرزا را از كار بركنار كنند و بعد هم خود این كار را كردند.

محمدعلی میرزا در تمام خلافكاریهایش انجمن ایالتی را سنگ راه خود می دید، حتی پس از بمباران مجلس كه انجمن ایالتی خود را جانشین آن اعلام كرد و رشته ی كارها را در دست گرفت، موقعیكه محمدعلی میرزا خواست خودسرانه از دولتهای بیگانه پول قرض كند. انجمن ایالتی به جای مجلس به تمام كشورهای دنیا اعلام كرد كه استقراض محمدعلی میرزا «نظر بر اینكه باعث اضمحلال ملتی خواهد شد كه در راه اخذ حقوق انسانیه ی خود جان سپاری می كند، ملت ایران هم به هیچوجه خود را ذمه دار این استقراض نخواهد دانست.»

اثر و نتیجه ی مبارزه های چهار ماهه ی نخست تبریز (از تیر ماه ۱۲۸۷ تا آخر مهر) این شد كه آزادیخواهان شهرهای دیگر ایران كه بعد از بمباران مجلس خاموش شده بودند، تكانی خوردند و به همكاری با آذربایجان پرداختند و همین تكان و همكاری بود كه پس از سیزده ماه كه از بمباران مجلس می گذشت، به فتح تهران و فرار محمدعلی میرزا انجامید.

آقای امیرخیزی در كتاب خود می نویسد آنروز كه در تبریز بر سر خانه های مردم بیرق سفید می زدند و آنها را به پناه روسیه تزاری می خواندند، اگر ستار خان به كوچه ها نمی آمد و بیرقهای سفید را یكی یكی بر نمی داشت، جنبش مشروطه در همان لحظه خفه می شد. چرا كه فقط در محله ی كوچكی از تبریز جنبش باقی مانده بود و آن هم در حال خفه شدن.

شرح اثرات و كارهای انجمن ایالتی در این مختصر نمی گنجد. همین قدر بگوییم كه غیر از كارهایی كه برای پیش بردن نهضت در سراسر ایران می كرد، در خود تبریز و آذربایجان هم دست به اصلاحات دامنه داری زد. از جمله نخستین شهربانی ایران را در تبریز بنیاد نهاد. انجمن چنان قدری و محبوبیتی یافت كه حتی برای آذربایجان والی انتخاب كرد (اجلال الملك را می گوییم) ودیگر منتظر دستور مجلس شورا نمی شد، چنانكه هنوز قانونی برای عدلیه تصویب نشده بود كه انجمن پیشگام شد و بی اجازه ی والی وقت استیناف «دادگاه دوم» تشكیل داد.

انجمن برای سر و سامان دادن به كار شهرهای دیگر آذربایجان كسانی را روانه می كرد و در تمام نقاط مختلف انجمن راه می انداخت و جنبش را جان می دمید. انجمن روزنامه ی مخصوص هم چاپ و نشر می كرد.

نتیجه ی همه ی این جانفشانیها این شد كه از روزی كه محمدعلی میرزا مجلس را به توپ بست و آزادیخواهان تهران را در سه چهار ساعت پرا كنده كرد (زیرا آمادگی نداشتند) تبریز بنای جنگ را گذاشت و یازده ماه مردانه ایستادگی كرد و در این یازده ماه قربانیهایی داد و سختی هایی كشید كه با گفتن تمام نمی شود.

مثلا وقتی كه تمام راهها بسته بود و شهر در محاصره، مجاهدان ینجه می خوردند و جنگ می كردند. ضرب المثل مشهور تركی از همان روزها باقی مانده: یونجا یئییب مشروطه آلمیشیق! (ینجه خوردیم و مشروطه گرفتیم!).

جنگجویی دریادل و بی باك چون ستار خان، فرمانده این جنگها بود. جنگهایی كه در شرایط سختی می گذشت. غیر از دو محله ی بزرگ تبریز كه در دست دولتیان بود و با مشروطه چی ها دشمنی می كرد، از چهار سو قشون بر سر مجاهدان ریخته بود:

۱- سپاه قره داغ زیر فرمان رحیم خان.

۲- سپاه مرند زیر فرمان شجاع نظام.

۳- سپاه ماكو زیر فرمان عزت الله خان.

۴- سپاه عین الدوله كه قسمتی را از تهران آورده بود و قسمتی از اسكو و سردری و آن طرفها جمع كرده بود.

كارشكنی دشمنان داخلی را هم نباید فراموش كرد كه سفارت روس تزاری و جمعی از ملایان انباردار و مالك (مثلا میرهاشم دوه چی، امام جمعه و حاجی میرزا حسن مجتهد) و قداره كشان و «لومپن»های شهری بودند. مثلا یكی از همین قداره كشان در كشاكش دعوا آب شهر را قطع كرد.

در همین جنگها بود كه محمدعلی میرزا به رحیم خان نوشت: هر چه زودتر مخالفین دولت را سركوبی كردی زیادتر مورد مرحمت ملوكانه ی ما خواهید بود. شرط و شروط مصالحت یعنی چه؟ رعیت باید در مقابل احكام دولت تسلیم محض باشد. مشورت با جنرال كونسول روس بنما و تحصن را به هیچ مشمار.

مطالعه ی كتاب «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت» نوشته ی غلامحسین ساعدی و همچنین داستان بلند «توپ» اثر همین نویسنده، برای فهم اوضاع آذربایجان و احوال مردم آن روزگار بسیار مفید است.

حرف آخر

كار آذربایجان به خصوص تبریز در نهضت مشروطه خواهی به صورت نیروی محركه ی توده ها بود در وقت سستی گرفتن، و هدایت نهضت به راه راست و مبارزه بود آنگاه كه احتمال از راه به در شدن و گمراهی می رفت. دریغ كه نتوانست وظیفه ی خود را تا آخر دنبال كند و در نیمه راه ابتكار عملیات از دست تبریز به در رفت و عمارت ایالتی با خاك یكسان شد.

مشروطه دوباره برقرار شد اما وضع توده های مردم فرقی نكرد. گرد آزادی ستار خان در تهران در دوران حكومت مشروطه! به دست همانهایی كه سنگ آزادیخواهی و مشروطه به سینه می زدند گلوله خورد و خانه نشین شد و بعد حیدر عمو اوغلو اجباراً جلای وطن كرد. چرا كه امثال این آزادگان سد راه اشراف بورژوا – فئودال بودند كه میوه ی درخت مشروطه را چیدند بی آنكه در كشت و پرورش آن دستی داشته باشند.

در این كشاكش «فئودالیسم و بورژوازی با هم آشتی كردند» و كلاه مردم چنانكه پیش از این، پس معركه ماند… آزادگان و رزمندگان از میدان به در شدند و به «گمنامان» تاریخ پیوستند و فرصت طلبان و طاووس صفتان ماندند و شدند رجال صدر مشروطیت و دانشمندان پرقدر و قیمت!..

(۱): روزنامه ی تایمز چاپ لندن دو سه روز پس از بمباران مجلس پس از نكوهش های بسیار می نویسد: «این نمونه ای به دست داد از آن كه شرقیان شاینده ی زندگانی آزاد نمی باشند.» تاریخ مشروطه – كسروی




بؤلوم لر: صمد بهرنگی، 
[ پنجشنبه 11 مهر 1392 ] [ 11:56 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 0
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی