من توركم ، آذری یوخ Vətən Anadır ANA çağırır bizi
| ||
|
فولكلور یا «فرهنگ عامه» یا «مدنیت خلق» به آن قسمت از فرهنگ و مدنیت جامعه اطلاق میشود كه طی قرون و اعصار در محیطهای عامیانه ایجاد و منتشر شدهاست. و اگر هم احیاناً موجد بعضی از این آثار و آداب و عقاید و فنون، دانشمندان و خواص بودهباشند، در هر صورت طوری بین تودههای مردم شیوع و انتشار یافتهاست كه تفكیك این قسمت از آنچه خود عوامالناس ایجاد كردهاند بسیار مشكل خواهد بود. پس ملاك فولكلوریك بودن یك اثر، ناشناختگی موجد آن نیست بلكه شیوع و انتشار شفاهی آن اثر است بین عامه مردم در ژرفای زمان و پنهای مكان و با این تعبیر، امروز هم فولكلور مثل یك پدیدهی زنده اجتماعی میتواند به حیات خود ادامه دهد، اگر ترانهای آنقدر بین مردم رواج یابد كه مثل ترانههایی از نوع «بری باخ» جاودانی شود، در حقیقت به گنجینهی موسیقی خلق وارد شده و به صورت «فولك سانگ» در آمدهاست.[1] همچنین اگر روزی نغمههای حیدربابا را آنقدر «آشیق»ها تكرار كرده باشند كه مانند سرودهای اصلی _ كرم زمان و مكان را تسخیر نموده باشد؛ آنروز میتوان حیدربابا را در مجموعههای فولكلور مومیایی كرد. مدنیت خلق شامل رشتههای گوناگون خواهد بود، ادبیات، علوم، حقوق (عرفها و مراسم و عادات) طب و تعلیم و تریبت، هنرهای زیبا... تقریباً همان تقسیمبندیهای متداول علوم و معارف را در اینجا هم میتوان صدق داد. تدوین فولكلور هم هدف است و هم وسیله. امروز در تمام دنیا این نمونهها و آثار را جمعآوری میكنند تا قسمتی از فرهنگ بشری، كه از اعماق تاریخ ریشه گرفته و از سینهای به سینهای منتقل شده، در سینههای پر اضطراب انسانهای قرن بیستم برای همیشه مدفون نگردد. از این نظر تدوین فولكلور فینفسه هدف است. اما وقتی تدوین شده، نوبت بهرهبرداریهای علمی از این منابع بكر فرا خواهد رسید. و به این اعتبار، فولكلور وسیله است برای بررسی خصوصیات فكری و مادی اجتماعات بشری و تحولات در طرز زندگی، آداب و اخلاق، خلاقیت هنری، تكنیك و معتقدات آنها. در میان این آثار گاهی فسیلهایی از اجتماعات بشر اولیه بعید نیست بدست آید. همینطور فسیلها و آثار باقیمانده از چادرنشینی و چوپانی، عصر فئودالیته و بالاخره اعصار جدیدتر برای علماء قابل تشخیص خواهد بود. فولكلور روزنهایست به دنیای تاریك گذشتههای بشر و نمودار دربهدریها، جنگ و ستیزها، دردها و شادیها، و نحوهی زندگی و تفكر او كه همواره در مسیر تحول بوده و به همراه خود، مدنیت خلق را نیز دچار تحول ساختهاست. فولكلورشناسی از فسیل شناسی بسیار مشكلتر است چون میدانیم كه اساساً در علوم انسانی بر خلاف علوم مادی با عناصر بسیار پیچیده و مبهمی روبرو هستیم. یك فسیل معمولا دچار تغییر شكل نمیشود و همان صورت اولیه خود را حفظ میكند در صورتی كه آثار و نمونههای فولكلور ممكن است بارها دگرگون شده باشد و جستجوی یك نمونهی اصیل، گاهی سالها طول میكشد و به نتیجه نمیرسد. در ممالك پیشرفته بودجهها و سازمانها مجهزی جهت این مطالعات اختصاص داده میشود ولی متاسفانه در اینجا اغلب كوششها به صورت فردی درآمدهاست و یكی دو قرن بیشتر نیست كه معمول گردیده. متون قدیمی ما هم فقط درحدود ضربالمثلها و احیاناً بعضی افسانههاست (افسانههای «دده قورقود»). بنابراین نه تنها قسمتهای ادبی این فولكلور تا كنون جمعآوری نشدهاست، انواع ادبی هم كه (بسیار غنی و پر دامنهاند) بهشكلی منظم و همهجانبه مورد مطالعه قرار نگرفتهاند. این ادبیات شفاهی را میتوان به انواع، افسانهای حماسی و غنایی، قصههای كوتاه، بایاتیها، قوشماجاها، قطعات شاعرانه بدون وزن، تصنیفها، ترانههای گوناگون در ستایش طبیعت و ترسیم زندگی، ضربالمثلها و بالاخره معماها تقسیم كرد. یكی از خصوصیات این ادبیات شفاهی، وسعت دامنه آثار و نمونههاست. شاید در هیچ فولكلور دیگری به اندازهی بایاتیها نتوان نمونههای شعر كوتاه پیدا كرد. ادیب و فولكلورشناس معاصر م.ع.فرزانه در تالیفات خود از جمله بایاتیلار خصوصیات هنری این نوع ادبی را تشریح كرده است. در مورد سایر انواع از جمله افسانهها و قصه نیز چنین است. دیگر از خصوصیات این آثار هنرمندانه بودن و نزدیكی آن به زبان مردم است. آثار ادبی كلاسیك ما، تحت تاثیر عوامل خارجی قرار گرفته و تا حدودی عاری از ابتكار، سادگی و خلاقیت میباشند. در همان لحظاتی كه شاعری از خواص، در بالاخانهی خود زیر نور شمع و در میان پروانهها به نگارش غزلهایش مشغول بوده، «سایاچی»ها و «آشیقها»یی كه از مزارع آن طرف منزل شاعر عبور میكردهاند، آثاری به وجود آوردند كه نه در خلاقیت و نه در زیبایی بیان و نه در ارزش مفاهیم، با آثار شاعر پروانهها قابل مقایسه نیست و اصولاً آثار آن چوپان و آن «آشیق» دنبالهی طبیعی ادبیات ریشهداری بوده است كه به ادوار قبل از شهرنشینی مربوط میشد، حال آنكه شاعر پروانهها رابطهی خود را با ادبیات خلق بههم زده بود. یكی دیگر از خصوصیات این آثار، تشابه نمونهها در اقالیم و آفاق است، افسانههای «كوراوغلو» از دشتهای آسیای مركزی تا آسیای صغیر و نواحی شرقی اروپا، دارای رویات یكسان و مشابهی است. و بایاتیهای مردم كركوك یا به قول خودشان (خویراتلار) كه توسط عطا ترزیباشی در بغداد چاپ شدهاست، گاهی كاملاً با نمونههای تدوین شده توسط آقای فرزانه (بایاتیلار، چاپ تبریز) یكسان است. به نظر میرسد كه ترسیم یك طرح كلی و اجمالی از رشتههای گوناگون ادبی و غیر ادبی فولكلور كاملاً ضروری است. این طرح علاوه بر اینكه میتواند مقدمهای باشد برای آغاز بررسیهای علمی روی نمونههای تدوین شدهی موجود، ما را كمك میكند كه با آگاهی بیشتر و ذهنی روشنتر كار جمعآوری را دنبال كنیم لیكن در اینجا مقصدمان ترسیم یك طرح عمومی نیست فقط میخواهیم بهعنوان نمونه دو نوع ادبی یعنی « مثلها» و «قوشماجا»ها را بهطور خلاصه و محدود بررسی كنیم. آتالارسؤز یا مثلها خیلی پردامنه و متنوعاند و در آینده باید یك تقسیمبندی علمی روی آنها صورت بگیرد. عجالتاً به یك تذكر قناعت میكنیم؛ بعضی از مثلها نمایندهی طرز فكر طبقه یا قشر محدودی از جامعه هستند و نمیتوان آنها را بهعنوان نمایندهی تفكر خلق پذیرفت یك مثال خیلی ساده، «آراق ایچمهمیسن صداقت بیلهسن، قومار اوینامامیسان، حساب» واضح است كه این مثل در میان قشر بخصوصی از مردم ایجاد شده است. با همین قیاس بعضی از مثلها را میتوان به صاحبان قدرت و حواریون آنها منسوب نمود: «دادانان ایله قودورانین تاریسی اولماز»، «ایتین پیسی قایقاناقدان پای اومار، اودا چینی قابدا»، «تاری بیلر كیم قازانار، كیم یئیر»، «بؤیوگون تانیمیان، تاریسین دا تانیماز». مثل اول فحاشی نسبت به افراد عاصی است و عصیان همیشه بر علیه قدرتمندان بوده. مثل دوم تمسخر موجودات «پستی» است كه به فكر تصاحب امتیازات «بزرگان» افتاده باشند و مثل سوم گناه غارت شدن طبقات زحمتكش را به گردن خدا میاندازد. و مثل چهارم باز اعتراض نسبت به كسانی است كه حق «بزرگان» را به جا نمیآورند. اما از فضای تنگ و خفقانآور اندیشه طبقات صاحب قدرت كه خارج میشویم، قدم به سرزمینی میگذاریم پر از صفا و معصومیت و آثاری مییابیم سرشار از یك جهانبینی صادقانه و گاهی بسیار عمیق و اصولی. آنگاه یقین پیدا میكنیم كه این حرفها محصول ذهن انسانهایی است كه تاریخ را با دستهای تاولزدهی خود ساختهاند. اینجا نیز احیاناً خدا را خواهیم دید. اما نه خدایی كه اقویا در پناهش سنگر گرفته باشند، خدایی دیگر: «تاریدان قورخان قولدان قورخماز». و تفاوت بین دو طرز تلقی كاملاً روشن است. اینجا با خلق روبرو هستیم طرز تفكر، نحوهی برخورد با اجتماع و مبانی و اصول تربیتی انسانهای ساده را میبینیم انسانهایی كه همه چیز خود را میباختند جز غرورشان: ایشلمهسن، دیشلمهسن. چوخ وئر، آز یالوار. چوخلارینی قورد داغیتدی، آما منیم كیمی توكو چؤللره داغیلان اولمادی. واریمیز یوخ اوغرو آپارا، ایمانیمز یوخ شیطان. آیا، او قدر باخما كی دوشسون آیاغین آلتدا. و میبینیم كه چگونه گاهی عمیقترین مسایل تاریخ را طی چند كلمه ساده و صمیمی بیان كردهاند: داعوا آجلیقدان اولار، توبه توخلوقدان. یئر برك اولاندا، اؤكوز، اؤكوزدن گؤرر. بیر آرخا بیر یول سو گلسه اولور كی بیرده گله. ائل گوجو، سئل گوجو. بولانماسا، دورولماز. آج، قیلینجا چاپار (یوگورر) اؤلن اؤلهجك، قالان گؤرهجك. ایگنهنی ساپلادین، اوجونو دویونله. این نكته را هم باید تذكر داد كه طبقهبندی ضربالمثلها و سایر آثار فولكلوریك در مرحلهی جمعآوری به هیچ وجه مطرح نخواهد بود. گردآورندهی این آثار صرفاً باید آنچه را شنیده و یادداشت كرده، عیناً منعكس كند. اكنون یك نگاه سطحی و كوتاه هم به قوشماجا میكنیم. قوشما یعنی شعر و سرود و پسوند «جا» برای تسمیه و تعریف آمدهاست. قوشماجا نوعی شعر فولكلوریك است كه بر خلاف سایر انواع ادبی، از مطلب بخصوص صحبت نمیكند. تابلوئیست مركب از عناصر و تصاویر متنوع ولی هماهنگ، كه بیشتر آثار مدرنیستهای قرن معاصر را بهیاد میآورند. حركت از یك تصویر به تصویر دیگر با استفاده از قاعدهی تداعی معانی است، گاهی هم با استفاده از كلمات هماهنگ. بعضی از قطعات برای بچهها سروده شدهاند. قوشماجا خیلی زود در ذهن كودك نقش میبندد حافظهاش را تقویت میكند، قوه تخیل او را بهكار میاندازد و كمك میكند كه حس زیباشناسی كودك تكامل یابد. قسمت دیگری از قوشماجاها دارای مضمونهای غنایی و حماسیاند (رجوع كنید به «قوشماجالار و تاپماجالار، انتشارات شمس تبریز) تعداد قوشماجاها از فولكلور ما بسیار كمتر از سایر انواع میباشد و بسیار ضروری است كه ما نمونههای شناخته شده را از گوشه و كنار ولایات دور و نزدیك جمعآوری كنیم. انواع دیگری از شعر فولكلوریك دارند كه مقید به وزن نیستند و به شكل تابلوهای قصهمانندی ساخته شدهاند.ولی همین قصه بودنشان هم روی قوشماجا حلول كردهاست و در نتیجه حوادث و تصاویر متنوعی را میبینیم كه باز با استفاده از قاعده تداعی معانی به همدیگر جوش خوردهاند. روی این انواع شعری هم هنوز هیچگونه تحقیق نشدهاست. فقط در كتاب فوقالذكر چند نمونه معرفی شده است. (شمارههای 16-19-31) مؤلفین مسلماً این نوع آثار را هم در ردیف قوشماجا قرار دادهاند. البته همانطوری كه گفته شد، وجوه مشتركی دراین بین هست اما نمیتوان منكر وجود مستقل این نوع فولكلوریك شد. گفتیم اینها مقید به وزن نیسنتد. اما یك نوع موسیقی بهخصوص كلمات و عبارت را به همدیگر ربط میدهد و در بعضی قسمتهای حساس، این موسیقی به صورت یكنوع وزن آزاد در میآید. در بعضی از قصههای كوتاه و افسانهها هم از این نوع قطعات شعری بدون وزن گنجانده شده كه میتوان بهطور جداگانه جمعآوری كرد. اما قوشماجا مقید به وزن است و هر چند اكثر مصرعها با وزن هفت سیلابی میباشد با وجود این مصرعهای اولیه گاهی 9 سیلابی است و به تدریج تعداد سیلابها به 8 و 7 تنزل مییابد. گاهی هم قوشماجاها دارای وزنی آزاد هستند. قوشماجاها و قطعات بدون وزن از نظر فورم پدیدههای بسیار جالبی هستند. در قطعات مزبور گاهی قواعد منطق درهم میریزد، اشیاء موارد استعمال خود را ترك میگویند و شاعری كه معلوم نیست چند صد سال قبل میزیسته با عناصری انتزاع شده از دنیای خارج و در یك فورم آزاد از وزن، دنیای تازهای میسازد و انسان متوجه میشود كه دید هنری خالقین این آثار چقدر به دید هنرمند قرن بیستم نزدیك است قالبهای فولكلوریك خصوصاً همین انواع مورد بحث ظریف زیادی دارند كه در شعر امروز مورد استفاده قرار گیرند به این ترتیب میتوان با استفاده از ترادیسیونهای مترقی فولكلوریك به طرف مدرنیزم رفت. بدون اینكه در نوع بیان از مردم فاصله گرفت. این همان كاریست كه در ادبیات غرب باعث ایجاد نمونههای موفقی شده است. [1] - این موسیقی فولكلور خود وضع خاصی دارد و بحث راجع به آن به فرصت دیگری موكول میگردد. بؤلوم لر: یولداشلار، |
Dağlıq Qarabağ (1988-1993) Xankəndi (18.09.1988) Əskəran (19.10.1991) Hadrut (19.11.1991) Xocalı (26.02.1992) Şuşa (08.05.1992) Laçın (17.05.1992) Xocavənd (02.10.1992) Kəlbəcər (3-4.04.1993) Ağdərə (07.07.1993) Ağdam (23.07.1993) Cəbrayıl (23.08.1993) Füzuli (23.08.1993) Qubadlı (31.08.1993) Zəngilan (30.10.1993) *** Azərbaycan *** |
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |