قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




پروفسور فاروق سومر در پیش گفتاری كه به كتاب خود «قراقویونلوها » نوشته است این طوایف را چنین معرفی می كند :«در اواسط قرن چهاردهم، دو طایفه تركمن به نام های آق‌قویونلو و قراقویونلو در صحنه سیاسی منطقه شرقی تركیّه [ آناطولی ] ظاهر شدند. این دو طایفه با این كه در همسایگی قدرتمندترین  دولت های وقت به سر می بردند، حتّی با وجود این كه یكی از آن ها نفوذ خود را در آن منطقه ادامه می داد، با این همه از برادران خود در غرب و مركز تركیّه [ آناطولی] بسی عقب مانده تر بودند. امّا هر دو این طایفه در اندك زمانی،  با كسب موفقیت های سیاسی ای زیاد، اكثر آن دولت ها را پشت سر گذاردند.

یكی از این دو طایفه یعنی قراقویونلوها در مرز آناطولی شرقی به سر می برد. بدین جهت قراقویونلوها همانند هر طایفه مرز نشین دیگر ترك ـ مثلا" عثمانیان در مرز غربی – با روح جنگاوری كه داشتند و محرّك آنان به شمار می رفت، در طی نیم قرن به پیروزی های زیادی نایل آمدند به طوری كه در اواسط قرن پانزدهم به استثنای خراسان و برخی نواحی كوهستانی،  امپراطوری ای كه تمام ایران و عراق را دربر می گرفت، تأسیس كردند.

به دنبال این حادثه، مناطق ایران مركزی و غربی و عراق كه تیمور به بهای سنگینی، آن ها را به قلمرو خود منضّم كرده بود، از دست اخلاف وی خارج شد و موجودیّت سیاسی دولت جلایری ها كه ادامه حكومت ایلخانان بود به پایان رسید و حاكمیّت تركمن ها، یعنی حاكمیّت ترك های غرب در ایران كه به دنبال سقوط سلجوقیان از میان رفته بود، مجددا" در این سرزمین آغاز شد. این حاكمیّت به استثنای خاندان و جوامع سیاسی كه آن ها متّكی بدان بودند، از نظر قومی تا زمان حاضر ادامه پیدا كرده است.

... همان گونه كه قراقویونلوها موجب و مسبّب اصلی كوچ سیاسی ترك ها از آناطولی به ایران شدند، در عین حال نیز موجب حاكمیّت مجدّد عنصر تركمن در ایران، و در ارتباط با آن موجب ترك شدن قطعی آذربایجان گردیدند كه خود عامل اصلی جنبش یكجانشینی آنان [ ترك ها] گردید. و آن چنان كه از این گفته ها بر می آید، زبان تركی ای كه آن ها بدان تكلّم می كردند، مسلما" همان لهجه ای بود كه امروزه لهجه آذری یعنی همان لهجه غزهای شرقی و تركمن گفته می شود. امروزه به خوبی پی برده شده است كه جهانشاه از فرمانروایان قراقویونلو، خود یكی از نمایندگان و تمثیلگران ادبیّات آذری بوده است.»[1]

طایفه قرامانلوها كه در زمان تیمور، در قره باغ ساكن شده بودند، در عصر قراقویونلوها، قدرت پیدا كردند و « امیرقرامان» از بیگلر بیگ های قرایوسف، در سال های آخر فرمانروائی وی حاكم گنجه و بردع گردید. در برخی آثار ازاو با نام « قرا» یاد شده است.امیر قرامان پس از مرگ قرایوسف، چندان زندگی نكرد و طایفه ای كه او در رأس آن قرار داشت و سرزمین هایش را، فرزندانش اداره كردند.

حسنعلی آخرین فرمانروای قراقویونلوها پس از آن كه از اوزون حسن آق قویونلو شكست خورد، نزد این طایفه فرار كرد. طایفه قرامانلو، احتمالا" چون مورد توجه آق قویونلوها قرار نگرفت، به طرفداران شیخ جنید و اولادش پیوست و در تأسیس دولت صفوی نقش داشت. امرای زیادی از این طایفه در دوره صفویان ظهور كردند كه بیرم بیگ از امرای شاه اسماعیل،  یكی از آن ها بود. نام اماكنی چون قرامان و قرامانلو كه امروزه در آذربایجان شمالی و به ویژه گنجه و بردع وجود دارند، یادآور طایفه مذكورند.

از جمله طوایفی كه از تركمانان در این دوران در قره باغ ساكن بودند، طایفه آلپاووت ( آلپاگوت = آلپاغوت ) بود. این طایفه كه نامش به معنی « كسی كه یك تنه به دشمن حمله می كند » می باشد، یكی از مهم ترین طوایف اولوس قراقویونلو ها...آلپاووت ها، همانند قرامانلوها در آذربایجان، به ویژه در حوالی بردع سكنی گزیدند. [2]

از جمله طوایف تركمن كه در این دوران، در قره باغ می زیستند، طایفه چوپانی بود. فاروق سومر می نویسد : « خواجه گوهر حكمران النجق، یكی از افراد خود به نام آلتون را مأمور غارت طایفه تركمن چوپانی مسكون در ارّان كه به داشتن دام و احشام شهرت داشتند كرد و به عماد الدیّن نایب خود در تبریز نیز اطلاع داد كه بدو پیوندد. آن ها به تركمن‌های چوپانی حمله كرده و مقادیر متنابهی دام فرا چنگ آوردند. امّا هنگام بازگشت به النجق، محمود، امیر خلخال دام ها را از چنگ آنان خارج كرد. محمود خلخالی تعدادی از این دام ها را به صاحبانشان بازگرداند و تعدادی را نیز برای خود نگاه داشت. »[3]

قرایوسف كه تصمیم به جنگ با شاهرخ تیموری گرفته بود، اردویش را در تبریز گرد آورد و برای رویاروئی با دشمن حركت كرد و در سعید آباد، در سه منزلی جنوب شرقی تبریز منزل كرد. در این موقع بیماریش شدّت پیدا كرد و روز پنجشنبه هفتم ذیقعده سال ۸۲۳/13 دسامبر ۱۴۲۰، در سن ۶۵ سالگی،  در روستای « سیسان » واقع در شمال غربی و دوفرسنگی او جان درگذشت. در این میان اردوی شاهرخ هنوز در ری بود. شاهرخ كه در حوالی ری از فوت قرایوسف و پراكنده شدن اردویش اطلاع یافت، میرزا بایسنقر را برای تصرّف تبریز و میرزا ابراهیم را به جانب مراغه اعزام كرد. خود نیز ابتدا به صاین قلعه و از آنجا به سلطانیّه آمد. شاهرخ كه در تمام دوره فرمانروائیش با مردم به مهربانی و شفقت رفتار كرده و با این اوصاف، فرمانروائی بزرگ شمرده می شد، به مردم شهر كه از بیم سپاهیان جغتائی به قلعه پناه برده بودند، توصیه كرد كه تا عبور سپاهیانش همانجا بمانند. شاهرخ امیر موسی را به عنوان والی شهر تعیین كرد و خود در ۲۹ ذیحجّه / ۴ ژانویه ۱۴۲۱، از طرف اردبیل و مغان وارد قشلاق قراباغ شد.... امرا و یا سفرای قره قویونلوها از هر سو به حضور شاهرخ كه زمستان را در قراباغ می گذراندند می رسیدند... امرای قرامانلی یعنی یار احمد و برادرش شیرزاد از حوالی گنجه و بردع به حضور رسیدند....

شاهرخ در نهم ربیع الاوّل سال ۸۲۴ ﮬ.ق /۱۴ مارس ۱۴۲۱، قراباغ را ترك گفت، و به قصد رفتن به تبریز به حوالی بیلقان آمد. هنگام اقامت در بیلقان، خبر رسید، كه آتا بهادر از افراد میرزا عمر شیخ كه اداره اولوس جغتائی ها در منطقه قراباغ به وی محوّل شده بود، به اسارت تركمن ها درآمده، نزد اسپند فرستاده شده است. به دنبال دریافت این خبر، شاهزاده ابراهیم سلطان حكمران فارس و امیر شاه ملك در اوّل ربیع الآخر ( آوریل )، برای حمله به طایفه سعدلو كه از قدیم الایّام در حوالی نخجوان می زیستند و مهمّ ترین تكیه گاه اولوس قراقویونلو محسوب می شدند، اعزام شدند. درست در این موقع، یكی از افراد اسپند میرزا، به حضور شاهرخ رسید، و انقیاد ولینعمتش را به اطلاع شاهرخ رساند. شاهرخ نیز او را مورد محبّت قرار داد و اجازه بازگشت به وی داد. در اواخر جمادی الاوّل ( اوایل ماه مه )، شاهرخ در منزلگاهی به نام قراكومك ( قومق )، دختر ابوبكر میرزا مستوفی را به عقد ازدواج خلیل اللّه شروانشاه درآورد. قرایوسف، در آخرین جنگی كه با ابوبكر صورت داد، این دختر را فراچنگ آورد.

در این میان، یكایك امرای تركمنی كه به حضور شاهرخ رسیدند، به مخالفت پرداختند، یاراحمد رئیس طایفه قرامانلو، با حمله به تحصیلداران ( مأموران مالیات ) جغتائی ها كه در جوار گنجه ـ بردع به جمع آوری مالیات پرداخته بودند، اموالشان را از چنگشان درآورد. بدین جهت شاهرخ، بایسنقر را به اتّفاق چند تن از امرا در اختیار وی گذارد، برای حمله به یار احمد اعزام داشت. یار احمد كه به قلعه اسفرزن واقع در قلمرو گرجستان پناهنده شده بود، با دادن امان، به حضور شاهرخ آوردند كه مورد عفو وی قرار گرفت، هنگام ورود به منزلگاه كتمه غیاثی، یكی از افراد یار علی، نوه مطهّر تن فرا رسید و به حضور شاهرخ پذیرفته شد و در منزلگاه آقچه قلعه، قاصدی از طرف امیرشاه ملك آمد و خبر آورد كه علیكه بن چالیق، سیّدی احمد حكمران شكی و دیزق [ دیزك ] از در دشمنی و مخالفت برآمده اند. این خصومت آنان می باید در ارتباط با غلبه اسكندر میرزا بر قرایولوك باشد.

... بنا به نوشته دولتشاه صاحب تذكره مشهور و برخی از مؤلّفان، شاهرخ با این كه پیشنهاد حكمرانی آذربایجان را به پسران و امرایش كرد، ولی هیچ یك از آن ها از بیم اسكند رغبتی به قبول این پیشنهاد از خود نشان ندادند. بدین جهت شاهرخ، آذربایجان را به صاحبان پیشین آن واگذار كرد و به خراسان بازگشت، حتّی عزیزی این بیت زیبا را كه بیانگر این مسئله است سرود :

سكندر لشكر ما زد و جَست   شه ما مملكت بگرفت و بگریخت [4]

امارت قراقویونلوها با سلطنت سی ساله جهانشاه،  نه فقط به استقلال از تیموریان ختم شد، بلكه در اثر گسترش، منطقه تحت حاكمیّت او از دریاچه وان شروع می شد و تا حدود بیابان هائی كه ایران را از ایالت شرقی اش ـ خراسان ـ جدا می ساخت، ادامه داشت و از سوی دیگر از دریای خزر تا خلیج فارس دامن گسترانیده و ابعاد تقریبا" یك امپراطوری را پیدا كرده بود. در پاسخ به این سئوال كه این امپراطوری چگونه بوده است، باید، بار دیگر به اهمیّتی اشاره بكنیم كه قراقویونلوها با ظهور خود، عنوان جانشینان مشروع آل جلایر را به دست آوردند. در ورای این مسئله هم ملاحظات دیگری نهفته است، یعنی جانشینان آل جلایر هم عنوان وارثان ایلخانان داشته اند. این كه جهانشاه واقعا" خود را ایلخان نامیده یا نه، این نكته یقین است كه قراقویونلوها اشكال و قوالب سیاسی امپراطوری مغول را در ایران اتّخاذ كردند و این امر هم از القاب مغولی « خاقان»، « نویان» و « بهادر» معلوم می شود كه آنان به كار می بردند. بخصوص مقایسه و شباهت اسناد موجود صادره از دیوان های درباریشان با اسناد آل جلایر این فرضیّه را تقویت می كند.

در عین حال كه جهانشاه در این زمینه پای بر جای پیشینیان خود گذاشت و از آنان تبعیت كرد، ولی وقتی كه زمینه دستاوردهای فرهنگی تركمانان را در نظر بگیریم، شخصیّت او ابعاد تازه و وسیع تری می یابد. حكّام پیش از او فرصت این كه به حیات فرهنگی و فكری و هنری زمانشان بپردازند، نداشتند. حتّی با توجّه به نقصان دانش ما و این واقعیت كه اطّلاعات عرضه شده درباره قراقویونلوها از آن نویسندگانی است كه نظر خوشی نسبت به آنان نداشتند و با این همه آنان را تحسین كرده اند و قدر دانسته اند، تصویر ما از فعالیّت فرهنگی شان تا حدودی كمرنگ است.جهانشاه در میان رهبران تركمانی كه تاكنون  بحثشان رفت و اغلب صفت مزدوری داشتند و تشنه قدرت و غارت بودند، به دلیل داشتن ویژگی های نظامی و سیاسی و نیز قریحه فرهنگی شاخص است. بقایائی از بناسازی او در شماری از شهرهای ایران و بخصوص بنای عظیم مسجد كبود تبریز هنوز باقی است. درباره فعالیت های ادبی او صحبتهای زیادی شده است. از او دیوان اشعاری در دست است با تخلّص حقیقی و یا حقیقت كه بخشی به فارسی و پاره ای به تركی است و از استحكام شعری و قوالب محكم عروضی به گونه شگفت انگیزی برخوردار است كه با مهارت تمام سروده شده است. حتّیٰ اگر در انتساب این اشعار تردید كنیم كه از آن جهانشاه نیست و بلكه از آن شاعری گمنام است كه به نام وی شعر می سروده است، باز همین امر توجّه خاصّ او را نسبت به مسائل فرهنگی می رساند و بیانگر ذوق و ذائقه ادبی اوست.

 گفته شده كه جهانشاه به واقع از تعداد بی شماری شاعر و ادیب و عالم حمایت به عمل آورد و خود نیز با اشتیاق تمام درگیر امور فكری و فرهنگی بود.[5]و به قول والتر هینتس : « آذربایجان در دوره وی، به یكی از مراكز فرهنگ و تمدّن مبدّل شد.»[6]

در این دوره، تعداد شاعرانی كه آثار خود را به زبان تركی آذری سرودند، رو به ازدیاد گذاشت. علاوه بر شاعر معروف، عزّالدین حسن اوغلو، قاضی برهان الدّین هم اشعار خود را به زبان تركی آذری می سرود.

سیّد عمادالدّین نسیمی، زاده شاماخی،  شاعر نامدار آذربایجان كه در اواخر قرن ۱۴ و اوایل قرن ۱۵ میلادی زندگی می كرد، اشعار پرحرارت خود را با زبان محاوره ای مردم سرود و در ادبیّات آذربایجان، اسلوب ادبی خاصّی آفرید. او در اشعار خود برعلیه كوردلی خرافاتی، ظلم، استثمار اسارت بار جامعه فئودالی،  مردانه قیام نمود و در نهایت به كفر متّهم گردید و در سال ۱۴۱۷ میلادی به جرم تبلیغ مرام حروفیگری زنده زنده پوست از تنش كندند.در این عهد، آثار متعدّدی در زمینه ریاضیّات، ستاره شناسی،  جغرافیا، تاریخ، فلسفه، منطق، صرف و نحو، علم ، ادب و لغت و غیره به وجود آمد. سیّدین باكوئی در حكمت و نجوم، عبدالرّشید باكوئی در تاریخ و جغرافیا و رمضان لنكرانی در طبابت كسب شهرت كردند.[7]

خاندان جهانشاهی های تبریز منسوب به جهانشاه قراقویونلو هستند. دكتر مهدی مجتهدی می نویسد :« طبق نوشته حشری جدّ اعلای خانواده جهانشاهی میرمهدی طباطبائی از سادات صحیح النسب قرن هفتم و هشتم بوده، غازان خان به دست او مسلمان شده است و از طرف غازان خان به نقابت كه شغلی مهم بود منصوب گشته است. سبب اشتهار اولاد او به جهانشاهی این است كه امیر جهانشاه قراقویونلو كه در قرن هشتم بر آذربایجان و عراق عرب سلطنت می كرد، دختر های خود را به اولاد میر مهدی طباطبائی تزویج كرد تا اولاد او از اناث سید باشند. جهانشاه شیعه بود و مسجد كبود را با خانقاه و ضیافتگاه بنا كرده است، برای دخترزاده های خود ( سادات جهانشاهی ) املاك زیادی وقف نموده است. این وقف نامه از اسناد معتبر و اصل آن « صریح الملك » در موزه سلطنتی موجود است. نام بسیاری از املاك آذربایجان در آن وقف نامه مندرج است.

خانواده جهانشاهی همواره مردان فاضل و دانشمند پرورده است مثلا" میرزا احمد جهانشاهی و فرزند اوحاج میرزا مهدی جهانشاهی هر دو از علمای معروف و از مشاهیر ادبا بودند، اولی شاگرد صاحب جواهر و دوّمی از شاگردان فاضل اردكانی بود.

در دوره ناصرالدّین شاه كه دیوانخانه عدلیّه تشكیل شد، افراد این خانواده كه از سابق در رشته روحانیّت بودند به دیوانخانه عدلیّه راه یافتند، چنان كه میرزا محمّد تقی صدر جهانشاهی عموی میرزا شفیع به صدارت دیوانخانه آذربایجان نایل شد.

آقای میرزا شفیع جهانشاهی در ۱۳۰۰ ﮬ.ق متولّد گردید، در حجر تربیت پدر بزرگوار خود به حدّ رشد رسید، پس از اتمام تحصیلات، وارد خدمت عدلیّه گردید، بعد از طی درجات قضائی و تصدی مشاغل مختلفه به ریاست یكی از شعب دیوان عالی نقض و ابرام رسید و اخیر" [ در سال ۱۳۲۷ شمسی ] به ریاست آن دیوان عالی ارتقاء یافته یعنی در رأس قوّه قضائیّه ایران واقع شده است.

جهانشاهی مردی پاكدامن است، ملكات فاضله را در خود جمع دارد. در فن ّ قضاء استاد است. وظایف خود را با شرافت انجام می دهد و مورد قبول عامّه است. از این خانواده، عدّه ای شاغل مقامات قضائی و اداری هستند و مورد احترام آذربایجانی ها هستند. خانواده ای به قدمت خانواده جهانشاهی فعلا" در تبریز وجود ندارد. سادات و هابیّه از عهد آق قویونلو ها در آذربایجان صاحب مقام و نفوذ شده اند، در صورتی كه سادات جهانشاهی از عهد قراقویونلوها بلكه از عهد غازان خان همواره محلّ توجهّ مردم بوده اند. »[8]



[1] ـ  فاروق سومر – پیشین – ص ۱و ۲۹ و ۶۹

[2] ـ  فاروق سومر – پیشین – ص ۱و۲۹و۶۹

[3] ـ  فاروق سومر – پیشین – ص ۱و۲۹و۶۹

[4] ـ  فاروق سومر – پیشین – ص 139ـ 130

[5] ـ  تاریخ ایران ، دوره تیموریان – پیشین ـ  ۱۷۱

[6] ـ  والتر هینتس – تشكیل دولت ملی در ایران – ص ۶۱

[7] ـ  ن. قولیف – پیشین ـ  ص۸۱

[8] ـ  دكتر مهدی مجتهدی – رجال آذربایجان در عصر مشروطیت – ص ۶۳ 




بؤلوم لر: قره باغ در گذر تاریخ، 
[ پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 ] [ 10:07 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 0
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی