قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




تیمور مردی بوده ترك نژاد، از اشراف آسیای میانه با سرشت نظامی كه از علائق فرهنگی و آراستگی فكری نیز بی بهره نبوده است. آرمان او چیزی جز برگرداندن سلطه جهانی  مغولان نبود، البتّه اگر احترام او نسبت به سنن مغولی این نظریه را تقویت كند نه تضعیف. روش های ظالمانه جنگی او منحصر به او نبود، ولی چنان كه از نماد های وحشت و كلّه مناره ها متوجّه شدیم، این روش ها مطابق با اعمال سبعانه و سخت كشانه و غیر قابل باور این دوره بود. آنچه او را از سایر شاهان معاصرش جدا می كند، مهارت و نخبگی اش در مقام یك فرمانده نظامی و نیز اقبال بی سابقه اش در جنگ ها بود كه او را تا آخر زندگیش همراهی كرد. همین مسئله نه فقط او را در سالنامه های تاریخ صاحب مقامی كرده، بلكه پایگاهی هم در افسانه های مردمی و ادبیّات های شرق و غرب، تا به روزگار ما برای او فراهم ساخته است.[1]

امیر تیمور چند بار به آذربایجان آمده و جون آب و هوای قره باغ با مزاجش سازگاری داشته، اغلب پس از پیكارهایش به قره باغ باز می گشت و به همین سبب در آبادانی و امنیت این سرزمین می كوشید. او برای آن كه قره باغ را تحت تسلّط خود نگهدارد پنجاه هزار خانوار ترك را در آنجا اسكان داد.

تیمور بار اوّل در سال ۷۸۸ ﮬ.ق پس از آن كه امیر ولی از سادات قوامی از پیش تیمور گریخته و به آذربایجان می آید و ازسوی سلطان احمد جلایر به حكومت تبریز منصوب می گردد رهسپار آذربایجان می گردد.

مقارن همین اوقات توختامیش خان رئیس ایل ذهبی كه تیمور او را به سلطنت دشت قیچاق رسانده بود از راه دربند به تبریز حمله برده و آن شهر را از دست امیر ولی می گیرد و به باد یغما می دهد و پس از مدّتی قتل و غارت به دشت قیچاق بر می گردد، در این تاریخ سلطان احمد در بغداد بود. رسیدن خبر این حوادث به امیر تیمور، او را به حركت به سمت ایران وا می دارد. امیر تیمور گوركانی از جیحون گذشته و تا سه سال در ولایات مختلف این طرف شطّ، به جنگ و كشتار وتاخت و تاز مشغول می گردد. این لشكركشی امیر تیمور را كه سه سال طول كشیده مورّخین معاصر وی یورش سه ساله خوانده اند.

« امیر تیمور دربار خود را در تبریز قرار داد و تابستان سال ۱۳۸۶/۷۸۸ را در آنجا گذراند و بعد از راه نخجوان به قصد تسخیر گرجستان رفت. گرجیان عیسوی مذهب بودند و امیر تیمور به این جنگ عنوان « جهاد» و جنگ مقدّس مذهبی داد.در زمستان ۱۳۸۶ به سوی قارص رفت و آن شهر را ویران نمود به یك حمله تفلیس را گرفت و پادشاه گرجستان موسوم به بقراط پنجم را دستگیر و حبس نمود، ولی این حبس دوام نیافت زیرا بقراط متظاهر به دین اسلام شد و بدین ترتیب آزادی یافت.

در ظغرنامه یزدی آمدهاست :

در قراباغ بقراط تفلیسی را كه پیش از آن به قید و حبس او حكم جهان مطاع صدور یافته بود احضار فرمود بر وفق اشارت « اُدعُ الی سَبیلِ رَبِّكَ بِالحِكمَة و الموعِظَةِ الحَسَنة » زبان مبارك مقال به مواعظ حكمت آمیز گشود و او را به دین قوم محمّدی و طریق مستقیم شرع مصطفوی دعوت فرمود... و بقراط زرهی كه حضرت داود پیغمبر ساخته و پرداخته بود با دیگر تحف به حضرت صاحبقراان پیشكش نمود. صاحبقران حكومت مملكتی را كه سابقا" به او تعلّق داشت با دیگر ضمایم و مضافات به او ارزانی فرمود.[2]»

امیر تیمور به شمال آذربایجان و ایالت « قراباغ » رفته بود تا زمستان۱۳۸۶ را در آنجا بگذراند و هنوز آنجا بود كه در بهارستان ۱۳۸۷ توختامیش خان ناگهان از دربند گذشت و مستقیما" و یكسره به قراباغ حمله ورشد. امیر تیمور درجنوب نهر « كور» (كُر) در « بردع » بود و فقط توانست پیش قراولآنی به شمال نهر «كور» (كر) بفرستد. این لشكر مختصر با عساكر توختامیش روبرو شد و مصاف داد و شكست خورد كه « میرانشاه » سومین امیر تیمور با قوای امدادیه رسید و وضع را اصلاح نمود و توختامیش به فرار مجبور شد.»[3]

تیمور بار دیگر د رمضان ۷۹۴ به قصد خواباندن شورش هائی كه در ایران برخاسته بود به این سمت عازم شد و پنج سال در این حدود مشغول جنگ و جدال بود. جنگ های این دوره تیمور را یورش پنج ساله می گویند.

تیمور در این سفر با كشتن شاه منصور، سلسله آل مظفّر را منقرض می كند در ربیع الاوّل ۷۹۷ در كنار نهر ترك در شمال قفقاز، توختامیش خان را كه مجددا" به دربند و ارّان یورش برده بود شكست می دهد و پس از فتح مسكو به آذربایجان مراجعت می كند و حكومت آذربایجان را به میرانشاه سپرده و خود در شوّال ۷۹۸عازم سمرقند می‌گردد.[4]

گویا در این سفر بوده است كه : « در آخر قرن هشتم، بیلقان در محاصره امیر تیمور قرار می گیرد و او پس از تصرّف شهر، دستور می دهد ابنیه خراب آن شهر را از نو می سازند و نهری نیز از رود ارس جدا كرده و به شهر می آورند كه شش فرسخ طول و ۱۵ ذراع عرض داشت و آن را به نام برلاس، عشیره تیمور، نهر برلاس می‌نامند.»[5]

در هنگامی كه امیر تیمور به سمرقند برگشته بود، به او خبر رسید كه پسرش میرانشاه، براثر سقوط از اسب در حین شكار، اختلال دماغ پیدا كرده و به این علّت هم حركاتی ناشایست از او سر می زند و هم رعایای مغلوبه در طرف گرجستان و آذربایجان و عراق، به همین علّت، قدم در جادّه عصیان گذاشته اند. امیر تیمور اسباب حمله دیگری را به سمت ایران و ممالك غربی تدارك دید و به این حدود حركت كرد. این لشكركشی كه یورش هفت ساله خوانده می شود، آخرین دوره جنگ های امیر تیمور گوركانی است. در یورش هفت ساله، تیمور در قدم اوّل به تبریز آمد و پس از تنبیه معاشرین و ندمای میرانشاه، به برقراری  نظم و اوضاع موفّق گردید »[6]

وی میرانشاه را عزل و فرزند وی ابوبكر را به جانشینی وی انتخاب نمود : زمستان را در قره باغ گذراند و پس از آن به گرجستان لشكر كشید...

تیمور به قصد سركوبی و درهم پاشیدن اتحادیّه‌ای كه بر علیه او تشكیل شده بود، متوجّه سلطان احمد جلایر شد. به محض حمله امیر تیمور، احمد جلایر و قره‌یوسف تركمان كه تاب مقاومت در برابر تیمور را نداشتند گریختند و به دربار ایلدریم بایزید، امپراطور عثمانی  پناهنده شدند.

تیمور در سال ۸۰۳ ﮬ.ق پس از فتح بغداد، از راه كردستان، متوجّه تبریز شد و پس از چندی به قصد استراحت در قره باغ حركت كرد. در مسیر راه ، مجدّدا" بر گرجستان تاخت و با وصول باج و خراج و تحف هنگفت و با وضع مالیات های كمر شكن به آن ها به قره باغ رفت و اردو زد. اجتماعی از امرا و خانواده تیمور و ولیعهدش محمّد سلطان فراهم آمد و به عیش و عشرت پرداختند، تا خود را برای هجوم بعدی آماده كنند. تیمور در تدارك نبرد با ایلدریم بایزید بود.[7]

امیر تیمور گوركانی،  چون بنا به نوشته اعتمادالسلطنه :« زیاد مایل هوا و صفای قره باغ بود.»[8]لذا در سفرهای مختلف به آذربایجان، همیشه در این دیار دلنشین، قشلاق كرده و در نتیجه سبب استقرار بیشتر ترك ها در این خطّه گردیده است. بنا به نوشته عباسقلی  آقاباكیخانوف : « پنجاه هزار خانوار ترك را كه از روم و شام و بعلاوه بعضی از ایل روم كه طایفه آیروم در نواحی گنجه از آن جمله است آورده بود و ایشان غالبا" از نسل همان دویست هزار خانوار بودند كه با هولاكو خان از تركستان به ایران آمده، به مرور زمان تفرقه یافته بودند در ملك گنجه و قراباغ و ایروان جای داد كه هنوز اكثر ایلات این ممالك از نسل ایشانند.»[9]

« امیر تیمور ۲۰ هزار نفر از آلبان ها را نیز به افغانستان كوچانده، در قندهار سكونت داد. آن ها درحال حاضر از مسلمانان سنی مذهب هستند و نام منطقه ای كه در افغانستان، قره باغ نامیده می‌شود، نامی است كه آن ها با خود برده اند.»[10]

لستریج پس از اشاره به اردوكشی های متعدّد امیر تیمور به گرجستان و استقرار ترك ها در قره باغ، معتقد است كه ساكن شدن هر چه بیشتر ترك‌ هادر قره باغ، سبب تقویت و غلبه اسلام در این نقاط گردید. [11]

« در زمان تیمور، گروهی از قرامانیان، در جوار گنجه و بردعه، در قصبه ای به نام « یار احمد» ساكن شدند. »[12]

قرامانلوها یا قرامانلی ها بعدها قدرت پیدا كرده و در این خطّه نام آور شدند.

 « تیمور روز چهار شنبه ۴ رمضان سال ۸۰۴ « سال میمون » ۱۶ مارس ۱۴۰۴، به قصد سمرقند، از قشلاق قره باغ حركت كرد. فرمانروای جغتائی پس از گذشتن از رود ارس، در نعمت آباد از روستاهای نهر برلاس ضیافتی بر پا داشت. سرزمین های هولاكوخان  و فرمانروائی بر مردم آنجا را بر نوه اش عمر میرزا بن میرانشاه داد. به موجب یرلیغ آل طغما ( آلتمغا = مهر قرمز ) تمام آذربایجان، عراق عجم، ارّان، ارمنیه و تمام دیار روم، یعنی سرزمین هائی كه تا استانبول كشیده می شد، و نیز سرزمین های شام ( سوریّه ) را كه تا مصر امتداد داشت، تحت فرمان عمر میرزا قرار می گرفت و شاهزادگان كه فارس و عراق عجم را در دست داشتند، شیخ ابراهیم شروانشاه، حكمران ماردین، ملك عزّالدین حكمران كردستان، كوستندیل ( كنستانتین ) پادشاه گرجستان، بسطام امیر سراوـ اردبیل، دیزك ( دیزق ) امیر ارومیّه و چالیق تركمن امیر مراغه نیز می بایست تحت فرمان وی قرار گیرند.[13]»

عمر میرزا نیز مثل امیر تیمور، اغلب زمستان ها را در قره باغ به سر می برد. كلاویخو سیّاح معروف اسپانیائی پس از بازگشت از سمرقند به آذربایجان می‌آید ومی خواهد با عمر میرزا دیدار كند و چون فصل زمستان بود با همراهانش عازم قره باغ می گردد. وی مشاهدات خود را این چنین بیان می كند :

« قره باغ دشتی بسیار پهناوراست كه چراگاههای خوب دارد. هوای آن در این فصل سرما معتدل و ملایم است و اگر در آنجا به ندرت برفی ببارد بی درنگ آب می شود. به همین جهت است كه عمرمیرزا زمستان را هر سال در آنجا می گذراند. ما نیز ناچار شدیم برای دیدار شاهزاده و تقدیم احترامات خویش به آنجا برویم. سه شنبه پنجم مارس [ ۱۴۰۵ میلادی /۸۰۸ ﮬ. ق ] عاقبت توانستیم از تبریز به راه افتیم.»

كلاویخو و همراهانش بنا به عللی مجبور می شوند كه از وسط راه به تبریز باز گردند. وی می نویسد : « در تبریز به انتظار فرا رسیدن فرمان ماندیم و این فرمان تا روز چهارشنبه 18 مارس نرسیده بود، در این روز به ما دستور دادند كه باید به قره باغ برویم. روز پنجشنبه ۱۹ مارس به راه افتادیم و پس از گذشتن از چند رشته كوه بلند كه در شمال تبریز واقع بود به درّه ای رسیدیم كه پر از بیشه ها و دشت ها و بوستان های پرحاصل بود. زیرا كه آب و هوای این منطقه ملایم و میوه در آن در نهایت فراوانی به دست می آید. در این درّه رود ارس جاری است. تا چهار روز از میان اراضی این روستاها و بیشه ها می گذشتیم. زیرا كه برنج و ارزن سفید و سیاه به مقدار فراوان در آن قسمت می روید و همه نواحی اطراف از حاصل این منطقه بهره مند می شوند. گندم و جو در این منطقه می روید، امّا برنج چنان فراوان است كه به اسب می خورانند. در همه آن دشت، چادرنشینآنی كه ایل عمرمیرزا را تشكیل می دهند، اردو و چاد زده بودند. روز چهارشنبه ۲۵ مارس از میان چادر از میان چادرهای این تاتاران می‌گذشتیم و به ده یا دوازده فرسخی مقرّ عمرمیرزا رسیده بودیم كه ناگهان به گروهی برخوردیم كه به سوی ما می‌آمدند و می گفتند كه اردو شلوغ است و بهتر است برگردیم. علّت غوغا و شلوغی و نابسامآنی اردو را پرسیدیم گفتند كه امیر جهانشاه ( فرمانده كل ) آهنگ جان عمر میرزا كرده بود و مردان ایل برخاستند و به فرمان سران و بزرگان تاتار بر سر جهانشاه میرزا تاختند و او را گرفتار ساختند و عمرمیرزا هم فرمان سر بریدن او را داد. كسان جهانشاه هم شوریدند و اینك جنگ میان مردان ایل عمر میرزا و ایشان درگرفته و بسیاری از دو سو كشته شده اند. آنان گفتند عمر میرزا هم اكنون از رود كُر با سواران خاصّ خود گذشته است و فرمان داده تا پلی كه از زورق برآن بسته بودند بشكنند. هیچ كس نمی داند كه از این كارچه هدفی در میان است. امّا همه لشكریان در نهایت پریشانی و بی ترتیبی هستند. چون این را شنیدیم ما سفیران با هم شور كردیم و سرانجام بر آن شدیم كه چون این قدر به محلّ حادثه نزدیك هستیم بهتر است پیش رویم و حقیقت را به چشم ببینیم. بنابراین پیش راندیم. پنجشنبه بعد یعنی ۲۶ مارس به اردوی بزرگی كه در میان آن عمر میرزا مقرّ داشت رسیدیم. توقّف كردیم و به انتظار فرمان و امید تشرّف به حضور ماندیم. امّا همه سپاهیان درهم و پریشان بودند. از همه سو تاتاران می‌آمدند و در پیشاپیش ، رمه و گله خویش را می راندند. همچنان در آنجا انتظار می‌كشیدیم تا یكی از جغتائیان، پیامی از عمر میرزا برای ما آورد كه شاهزاده سخت از آنچه بر وی گذشته است برآشفته و اینك نمی تواند ما را بار دهد و از ما درخواست دارد كه فورا" به تبریز برگردیم و منتظر فرمان او باشیم. آن جغتائی گفت كه به وی فرمان داده اند كه با ما بیاید و در تبریز آنچه نیاز ماست به خواهش دل شاهزاده آماده كند. بی درنگ سوار شدیم و بازگشتیم. باید به خاطر داشت كه عمرمیرزا اینك در این فصل در اردوی ایل خویش در دشت های ساحل جنوبی كُُر با قریب ۴۵ هزار سوار اقامت گزیده است. شاید همه سپاهیان او محدود به این عدّه نباشد، چون كه بسیاری از لشكریان او در جاهای دیگر مقرّ داشتند. چنان كه می گفتند در گذشته عادت بر این جاری گشته بود كه تیمور همواره به این دشت ها بیاید و زمستان را در آن بگذراند. و اخیرا" هم دستور داده بود تا شهری در این جا بسازند ( به نام بیلقان ). در این شهر اكنون بیست هزار تن ساكن هستند.»[14]

« تشكیلات نظامی و دیوانی ایران در زمان تیمور، در بسیاری نكات، متفاوت با تشكیلات ماوراءالنهر بود. هفت تومان ماوراءالنهر معادلی در ایران نداشت. به جای آن، ایران به ایالات و یا مناطق تحت نفوذ حكّام از هر نوع تقسیم شده بود كه به جز فرغانه، این نوع تقسیم بندی در ماوراءالنهر وجود نداشت.البتّه در اینجا خبری از هماهنگی نبود. مناطق فرمانداری ایرانی از نظر مساحت متفاوت بودند و ترتیبات قانونی آن ها هم مورد به مورد و در اثنای زمان هماهنگ و یكسان نبود. دو منطقه به دلیل مساحت و نیز عیار و استحقاقشان كه از سنن كهن مایه می گرفتند، دارای ویژگی برجسته و خاصّی بودند. این دو منطقه یكی تبریز ( یا سلطانیه ) و دیگری قندهار بود. شاهزاده میرانشاه وقتی كه حكومت آذربایجان را دریافت كرد و از سال ۱۳۹۶ تا زمان عزلش در سال ۱۳۹۹ بر آنجا حكومت راند، در واقع اعلام شد كه به      « تخت هولاكو» منصوب شده است. جانشین او محمّد سلطان بن عمر شیخ نیز كه در سال ۱۴۰۱ میلادی منصوب شد، یك چنین مقامی یافت، سه سال بعد، شاهزاده عمر، دوّمین فرزند میرانشاه، جای او را گرفت و وی كسی بود كه بر سایر شاهزادگان غرب ایران و از جمله فارس، عراق عجم و نیز بین النّهرین حالت قیمومیّت داشت. زمانی كه جهانشاه امیر بسیار متنفّذ به عنوان جانشین او انتخاب شد ، قدرت او تا اندازه ای كاهش یافت. شبیه این قضیه، حاكم قندهار پیر محمّد جهانگیر بود كه وقتی مناطق موجود در غرب هندوكش تا سند را دریافت كرد، در واقع صاحب « تخت سلطان محمود غزنوی » گردید. از آنجا كه یك چنین شاهزادگان والامقامی به این دو امارت نشین منصوب می شدند ( بیش از سه نفر به عنوان جانشینان آنان در این تخت و تاج منصوب نشدند ) پس این مناطق در نظر تیمور، از مناطق مهم به حساب می آمدند و از نظر درجه اهمیّت شاید پس از ماوراء النهر قرار داشتند. این مسئله در مورد آذربایجان و نواحی متعلّق بدان كاملا" محسوس بود، امّا در مورد قندهار معلوم نیست كه چرا از چنین وزنه‌ای برخودار شده و حال آن كه از حیث اقتصادی به پای تبریز نمی‌رسیده است.»[15]

تیمور در ۱۷ شعبان ۸۰۷ /۱۲ فوریه ۱۴۰۵ هنگام لشكر كشی به چین در كنار سیحون در سنّ ۶۹ سالگی درگذشت.« هنگام مرگ، امپراطوری او از هند تا شبه جزیره كریمه، دریای مدیترانه و مغولستان امتداد داشت.... او مردی بی سواد بود كه ۳۵ سال بر پشت اسب نشسته بود و تاخت و تاز می كرد. ولی ابن خلدون از او به عنوان مردی فلسفه دوست، ادب پرور و علاقه مند به معماری و مهندسی یاد كرده كه هنر جنگ را از راه تضعیف روحیّه سربازان دشمن خوب می شناخت.»[16]  

تیمور همیشه با شماری از عالمان ارتباط برقرار می‌كرد و به مناظره بزرگان طریقت های مذهبی،  اهل كلام و به طور كلّی نمایندگان حیات روحانی جامعه علاقه خاصّی نشان داده است. معروف تر از همه، ارتباط او با ابن خلدون ( ۸۰۸ – ۷۳۲ ﮬ.ق ) بود ـالبتّه اگر برخورد او را با حافظ در نظر نگیریم، چون نمی توان كاملا" آن را مورد پذیرش قرار داد چرا كه اسناد موثّقی در این زمینه موجود نیست ـ البتّه ابن خلدون دانشمند مغربی ( مراكشی ) [17]گزارش مفصّلی  از صحبت هایش با تیمور در ژانویه و فوریه ۱۴۰۱ م زمانی كه او را در اردوی نظامی خارج از دمشق دیدار كرده، به جا گذاشته است. واقعیّت این است كه تیمور شهرت ابن خلدون را در تاریخ و فلسفه شنیده بود و این را بی درنگ پس از استفسار از او در دمشق دریافته بود و این كه او را بارها برای مذاكرات بیشتر در این زمینه فرا خوانده، از اهمیت شایانی برخوردار است.گفته شده كه این مذاكرات مختلف در یك فضای دوستانه و مودّت آمیز برگزار شده است. به احتمال، دلیل این مسئله را باید در جلوه جذّاب، شكیبائی و بردباری ظریف، فراست و بلاغت ابن خلدون جستجو كرد كه بی درنگ توانسته است دل تیمور را برباید.»[18]

 عبّاس اقبال بر این باور است كه : « تیمور برخلاف چنگیزخان، در اداره ممالك مفتوحه، عدالت ، قانون و نظم را رعایت نمی كرد و دارای تعصّب شدید مذهبی بود و در مورد دین و آئین رعایای مغلوبه بی طرف نبود، لذا دولت تیموری پس از درگذشت وی ، مثل دولت نادر، یك باره از هم گسیخت و پس از تیمور، هیچ یك از جانشینان او نتوانستند آن ممالك را تحت نظم و ادراه صحیحی حفظ كنند. »[19]

پس از تیمور، جنگ بلافاصله بین بازماندگان او آغاز گردید و حكومت تیموری ها را در آذربایجان دچار ضعف نمود. عصیان های مردمی در تبریز، مراغه و قره باغ و سایر ولایات آذربایجان گردید.ابراهیم اوّل شروانشاه، موقع را برای بیرون راندن تیموریان مغتنم شمرده، آذربایجان را تحت حكومت خود متّحد ساخت. حاكم شكی سید علی و سایر فئودال های آذربایجان با نیروهای خود به كمك ابراهیم شتافتند. ابراهیم توانست تیموری ها را از سرزمین آذربایجان بیرون رانده و در سال ۱۴۰۶میلادی تبریز را متصرّف شود. [20]

« در شعبان سال ۸۰۸ / فوریه۱۴۰۶، بسطام بن چقیر امیر سراو وارد تبریز گردید و شیخ ابراهیم شروانشاه، متّحد وی نیز در خارج از شهر مستقر شد ،ولی بزرگان شهر موفّق شدند، اتّحاد میان این دو امیر را بر هم زنند. از این رو بسطام بیگ ( چاقراوغلو ) به سرزمین خویش باز گشت و شیخ ابراهیم در ذیحجّه همان سال وارد تبریز شد و پس از چند روز اقامت در آنجا، به اوجان رفت. هنگام اقامت در اوجان، پس از اطّلاع از حركت سلطان احمد از عراق به طرف آذربایجان گفت : « زمانی كه عرصه مملكت بی صاحب شد، مردم، به خاطر طمع همه، دچار مشكل بود، ما آمدیم و آن را حفظ كردیم، اینك كه ولی نعمت مملكت تشریف‌فرما می شوند، ما نیز، به سرزمین خویش باز گردیم.» و از اوجان عازم شروان شد، در حقیقت نیز چیزی نگذشت كه سلطان احمد، در اواسط محرّم سال ۸۰۹ / اول جولای ۱۴۰۶، وارد تبریز شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت.»[21]

« زندگی خود تیمور سراسر به جنگ و فتوحات نظامی گذشت. و حال آن كه امرای تیموری قرن پانزدهم میلادی به دنیای شرقی اسلامی،  وحدت فرهنگی باشكوهی بخشیدند و ثمرات این فرهنگ در ادبیات تركی جغتائی و فارسی و معماری و نقّاشی و كتابسازی بسیار عالی و چشمگیر بود. به علاوه الغ بیگ، پسر شاهرخ میرزا، به خاطر علاقه ای كه به مسائل نجومی ابراز می داشت مشهور است. »[22]  

بایسنقر پسر شاهرخ، مؤسّس و بانی زیباترین فنّ كتاب نویسی در ایران می باشد و جا دارد كه او را یكی از بزرگترین كتاب‌دوست های عالم بشمارند. در تحت حمایت او دائما" چهل تن كاتب و خطّاط به راهنمائی « مولانا جعفر تبریزی » كه خود او نیز شاگرد « عبداللّه بن میر علی تبریزی » است، به نسخه برداری كتب مشغول بودند.[23]و آقا میرك تبریزی نیز در مینیاتور سازی نظیر و مانند نداشت.

از مورّخان معروف آذربایجان در دوره تیموری « نظام الدّین » می باشد كه چون از محلّه شام غازان تبریز بوده است، او را شام غازانی و یا نظام الدّین شامی می گفتند. در فتح بغداد به وسیله امیر تیمور در این شهر اقامت داشت و با عدّه ای از دانشمندان برای اظهار اطاعت نزد تیمور رفت و در سال ۸۰۴ ﮬ. ق، امیر تیمور از او خواست كه تاریخ دوره فرمانروائی و فتوحات وی را بنویسد. نظام الدّین با استفاده از اخبار و اسنادی كه در اختیارش گذاشته شده بود، وقایع تاریخی را تا سال ۸۰۶ ﮬ. ق یعنی یك سال قبل از مرگ تیمور به زبان فارسی نوشت كه به نام ظفرنامه شامی معروف شد.بعد از وی شاهرخ از حافظ ابرو خواست كه ذیلی بر آن كتاب بنویسد و وقایع آخرین سال زندگی تیمور را شرح دهد. از كتاب ظفرنامه شامی نسخه ای در موزه بریتانیا موجود است، ولی اخیرا" به اهتمام شركت اشكودا در بیروت به طبع رسیده و بعدها در تهران نیز چاپ شده است. شرف الدّین علی یزدی از این كتاب بسیار نقل كرده، ولی نام او را نبرده است.[24]

 



[1] ـ  تاریخ ایران ، دوره تیموریان – پژوهش دانشگاه كمبریج – ترجمه دكتر یعقوب آژند – ص ۱۱و ۹۹

[2] ـ رنه گروسه – امپراطوری صحرانوردان – ص ۷۰۷ و ۷۲۲

[3] رنه گروسه – امپراطوری صحرانوردان – ص ۷۰۷ و ۷۲۲ـ  

[4] ـ  لسترنج – جغرافیای تاریخی سرزمین خلافت شرقی – ص ۱۹۲

[5] ـ عباس اقبال – تاریخ مغول – ص ۶۳۲

[6] ـ ـ  عباس اقبال – پیشین – ص ۶۳۵

[7] ـ ـ  پناهی سمنانی – تیمور لنگ – ص ۲۰۶ و ۱۹۱

[8] ـ دكتر محمد جواد مشكور – نظری به تاریخ آذربایجان – ص ۹ و ۲۷۳

[9] ـ گلستان ارم – ص ۸۰

[10] میر هدایت حصاری – مجله وارلطق – زمستان 1378ـ ص 24

[11] ـ  لستریج – پیشین – ص ۱۹۰

[12] ـ  دكتر محمد جواد مشكور – نظری به تاریخ آذربایجان – ص ۹ و ۲۷۳

[13] ـ فاروق سومر – قراقویونلو ها – ص ۸۳

[14] ـ  سفرنامه كلاویخو – ترجمه مسعود رجب نیا – ص ۳۰۵

[15] ـ  تاریخ ایران ، دوره تیموریان – پیشین – ص ۱۰۲

[16] ـ  روزنامه ایران – سال سوّم – شماره ۵۹۷ – ۲۷/۱۱/۷۵ – ص ۱۶

[17] ـ  اغلب مورّخین ابن خلدون را اهل تونس نوشته اند . ( مؤلّف )

[18] ـ  تاریخ ایران ، دوره تیموریان – پیشین – ص ۹۶

[19] ـ  عباس اقبال – پیشین – ص ۶۳۸

[20] ـ  تاریخ آذربایجان – ترجمه دكتر اسحقی بیات ( ج ۱ ) – ص ۹۰

[21] ـ  فاروق سومر – قراقویونوها – ص ۸۴

[22] ـ  كلیفورد ادموند بوسورث – سلسله های اسلامی – ترجمه فریدون بدره ای – ص ۲۴۸

[23] ـ ادوارد براون – از سعدی تاجامی – ص ۱۵۱

[24] ـ  ملك الشعرای بهار – سبك شناسی ( ج ۳ ) – ص ۱




بؤلوم لر: قره باغ در گذر تاریخ، 
[ جمعه 15 دی 1391 ] [ 08:33 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 4
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی