قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




ارغون آخرین ایلخانی بود كه مطابق سنّت تدفین سرّی، وی در كنار كوهی نزدیك سجاس [1]به گور سپردند. مدفن او را پنهان داشتند و محل آن را قرق كردند، چنان كه ورود به آن ممنوع بود، امّا پنج سال بعد كه دخترش اولجای در محلّ گور او خانقاهی برای دراویش برآورد این منع برداشته شد. »[2]

غازان خان در ۲۳ ذیقعده ۶۹۴ « بایدو » را در اوجان به قتل رساند، در ۱۰ ذیحجّه همان سال با جلال تمام وارد تبریز شد و وارث تاج و تخت هولاكو گردید. اوّل فرمانی  كه به دست غازان در همان روز جلوس صادر شد، فرمانی  بود دایر به وجوب قبول دین اسلام برای مغول و اجرای آداب دینی و رعایت جانب عدالت و منع امرا و اكابر از ظلم به زیردستان.

از تاریخ جلوس غازان تا انقراض سلسله ایلخانان ایران، آئین اسلام، مذهب رسمی دولت و حكومت ایلخانان بر اساس شرع و آداب اسلامی مبتنی گردید و اطاعتی كه تا این تاریخ، ایلخانان ایران، نسبت به قاآن خانبالیغ داشتند از بین رفت و به تدریج رابطه بین خانبالیغ و دربار ایلخانی قطع گردید.

غازان خان بعد از اقامت مختصری در تبریز به قره باغ رفت و در آنجا قوریلتائی تشكیل داده و از شاهزادگان و خوانین مغول به سلطنت خود موچلكا گرفت و بار دیگر جلوس كرد و عنوان سلطان اختیار نمود و به رسم مغول جشن ربزرگی ترتیب داد.[3]

 « در شانزدهم ربیع الآخر/ نوزدهم دسامبر ایلچیآنی كه از طرف غازان، به رسالت به مصر رفته بودند، در ناحیه قراباغ به خدمت ایلخان رسیدند و جواب پیامش به سلطان مصر را به او عرضه داشتند. تاریخ نگاران مصری ترجمه هر دو پیام را در نوشته های خود آورده اند. نامه ناصر، اگرچه عمدتا" بر اساس تقبیح حملات غازان است، امّا در پایان لحنی آشتی جویانه می گیرد و به ایلخان پیشنهاد صلح و اتّحاد می دهد. در این هنگام غازان بر عزم شكار از قراباغ به كوههای شروان و لكزستان، یعنی ارتفاعات جنوب شرقی جبال قفقاز رفت، وی از آنجا به دشتی موسوم به گاوباری در جلگه مغان عزیمت كرد و پیش از آن كه به ناحیه ای رود كه خود به آن نام تركی قوش قاپوغ ( دروازه پرنده ) داده بود مدّتی را در آنجا به شكار مرغ و ماهی پرداخت. این قوش قاپوغ باریكه ساحلی تنگی بود كه از خلیج كیروف ( كنونی ) در جنوب به دونچی كنونی ( سابقا" بر ملكی ) می رسید. »[4]

غازان خان یك رشته اصلاحات ارضی انجام داد، دهاتی‌ها بر زمین تحكیم گردیدند و بعضی بیگاری ها لغو گردید. این اصلاحات، اوضاع اقتصادی را كم و بیش سرو سامان بخشید و صنعتكاری زنده شد، بازرگانی  درون مرزی  و برون مرزی  جان گرفت و روابط بازرگانی  و گشایش راههای كاروانی  برقرار شد. تبریز مركز صنعتكاری و بازرگانی  گردید و تا اندازه ای توسعه و رونق یافت كه سیّاحان اروپائی،  از جمله ماركوپولو را به حیرت انداخته بود. مراغه، دربند و گنجه [5]هم مراكز مهمّ صنعت و تجارت بودند. توسّط غازان شهرهای جدیدی  بنا شد كه محمود آباد مغان یكی از آن هاست.

با وجود این، در نتیجه لشكركشی ها و هجوم اشغالگران خارجی و جنگ های متوالی در سده ۱۳ و ۱۴ میلادی، بعضی شهرهای آذربایجان یا به كلّی از صحنه تاریخ خارج شدند و یا اهمیّت اوّلیه خود را از دست داده و به شهرك‌های كم اهمیت و یا به دهات تبدیل شدند. بیلقان توسّط مغول ها تخریب گردیده به بیابان تبدیل شد. باجروان، بارزند و بیله سوار خراب گردیده تبدیل به دهات شدند. قبه له كه مركز تجارت و صنعت بود به مقدار زیاد اهمیّت اولیّه خود را از دست داد.[6]

غازان خان به ساختن بناهای بزرگ، كاخ ها و قلعه ها پرداخت و در تكمیل قوانین كوشید. سپاهیان غازان، تقتغای،  خان دشت قپچاق را كه از راه دربند حمله كرده بود، به آسانی شكست دادند و در این میان، حتّی برخی از امیران لزگی نیز منكوب شدند. امّا در جمادی الثانی ۷۰۲،  هیئتی مركّب از ۳۲۵ نفر به ریاست عیسی گوركان از جانب تقتغای به دربار ایلخان آمد و از وی خواست كه قفقازرا به خان دشت قپچاق واگذار كند.... غازان خان با وجود وضع خطرناك لشكری،  آرامش خود را از دست نداد و پس از استهزای فرستادگان خان دشت قپچاق، آنان را طرد كرد. این درخواست در زمان اولجایتو تكرار شد. استحكاماتی كه به دستور غازان به موقع در ارّان بنا شده بود، مانع آن گشت كه خان دشت قپچاق، با لشكر كشی هایش به قفقاز دست یابد. گفتنی است كه در سال ۱۳۱۳ میلادی، فخرالدِّین احمد تبریزی متصدی امور ارّان و آذربایجان می شود و در سال ۱۳۱۴ امیر جوانبخت برای حفاظت دربند به شروان و ارّان اعزام می شود.

مرگ ناگهانی غازان در سال ۷۰۳ ﮬ. ق، از تحقّق بسیاری از اصلاحات او جلوگیری كرد. فرمانروا در بستر مرگ، صریحا" حفظ نظام مالیاتی خود را توصیه كرد و اولجایتو اعلام نمود كه برنامه های برادرش را دنبال خواهد كرد. اگرچه اولجایتو در آغاز سال ۷۰۵ ﮬ. ق فرمان داد تا موجبات منع فرار از روستاها را فراهم آورند، امّا به زودی بی نظمی دیرینه بار دیگر خودنمائی كرد.... در این شرایط درآمد مالیاتی به سرعت تنزّل كرد و از میزان عهد پیش از حمله مغولان بسیار كمتر شد. میزان درآمد مالیاتی در ۷۳۶ ﮬ.ق كمتر از نصف مالیات زمان غازان بود و پیشامدهائی كه پس از مرگ ابوسعید رخ داد، این كار را سریع تر كرد. در سال ۷۳۶ ﮬ. ق درآمد مالیاتی از ارّان و مغان ۳۰۳ هزار دینار بود كه پیش از آن، در عصر سلطنت ملك شاه سه میلیون دینار بود.[7]

«غازان در گرایش قطعی خود به مذهب تشیّع به زیارت اماكن مقدس شیعه در بین النهرین می رفت، و احتمالا" حتّی سكّه‌هائی كه می‌زد دارای نقوش شیعیان بود. اولجایتو، برادر و جانشین وی حتّی  از این نیز فراتر رفت. وی كه اصلا" دین مسیحی می ورزید، بارها یه آئین بودا درآمد و عاقبت قبول اسلام كرد. امّا اولجایتو حتّی پس از قبول اسلام هنوز مردّد می نمود، زیرا وی نخست مذهب حنفی داشت،  سپس به مذهب شافعی گروید، تا این كه از منازعات فرقه ای میان مكاتب مختلف بیزار گشت و تحت نفوذ تاج الدّین آوجی مشهدی و جمال الدّین مطهّر، به رغم كوشش هائی كه بخشیان باقی مانده در ایران برای جلب وی به آئین بودائی به عمل آوردند، سرانجام در قره باغ مذهب تشیّع اختیار كرد.»[8]

سلطان محمّد اولجایتو را به مناسبت تعلّقی كه به مذهب شیعه اظهار می داشته شیعیان خدابنده لقب داده اند ولی اهل تسنّن از راه دشمنی و كینه جوئی این كلمه را خربنده كرده و لقب سلطان محمّد اولجابتو به همین علّت در كتب قدما به هر دو شكل آمده است.[9]

در تاریخ منظوم شمس الدّین كاشانی نیز كه معاصر سلطان اولجایتو می باشد از اولجایتو با لقب خربنده یاد شده و گواهی است بر رسمی بودن و تداول این لقب در روزگار آن پادشاه :

چو شه زاده خربنده آگاه شد     كه تخت غزان افسر ماه شد

ز ملك خراسان به ارّان شتافت    به نزدیك شاه جهانبان شتافت[10]

نظر بر این‌كه اولجایتو مذهب تشیع را در یك مناظره شگفت آوری در زمستان ۷۰۶ ق /۱۳۰۷ میلادی در قره باغ پذیرفت، قره باغ از نخستین سرزمین هائی بود كه مذهب شیعه در آنجا اشاعه یافت، ولی فرمان های اولجایتو در دیگر نقاط با مخالفت روبرو شد.

ابن بطوطه در سفرنامه خود داستان مخالفت مردم بغداد و اصفهان و شیراز را با اجرای فرمان سلطان اولجایتو درباره حذف نام خلفای ثلاثه چنین آورده اسـت :«....این بیانات سلطان را به قبول تشیّع، مایل كرد و در این خصوص به عراقین و فارس و آذربایجان و اصفهان و كرمان وخراسان مراسلات فرستاد و مأمورین روانه كرد و اوّل شهری كه فرستادگان سلطان به آنجا رسیدند بغداد و شیراز و اصفهان بود. در بغداد مردم محلّه باب الازج كه از اهل سنّت و اكثر ایشان پیرو مذهب امام احمد بن‌حنبل‌اند از پذیرفتن اوامر خدابنده امتناع كردند و روز جمعه با اسلحه در مسجد جامع گرد آمدند و چون خطیب بر منبر بالا رفت ایشان كه قریب دوازده هزار نفر مسلّح بودند و حمایت بغداد را در عهده داشتند پیش خطیب قسم یاد كردند كه اگر در خطبه معمولی تغییری دهد و به نقصان و افزایش مبادرت ورزد او و فرستاده سلطان را بكشند، چه سلطان امركرده بود كه اسامی خلفا و سایر صحابه را از خطبه بیندازند و جز اسم امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع ) و صحابه ای كه از آن حضرت تبعیّت كرده اند مثل عمّار، نام دیگری را بر زبان نیاورند. خطیب از ترس جان خطبه را به رسم معمول خواند و مردم شیراز و اصفهان نیز چنین كردند و فرستادگان سلطان، صورت واقعه را در مراجعت به اطّلاع او رساندند. خدابنده امر داد كه قضات بغداد و شیراز و اصفهان را به حضور او بیاورند و مأمورین نیز چنان كردند و آن سه نفر را كه یكی ازایشان قاضی مجدالدّین، قاضی شیراز بود به قراباغ یعنی ارّان به خدمت سلطان بردند و خدابنده گفت كه قضات را پیش سگان دّرنده درشت پیكر بیندازند. »[11]

از جمله رخدادهای روزگار حكمرانی سلطان محمّد خدابنده، حسادت ورزیدن دو وزیر او به همدیگر و در نتیجه پیش آمدن اختلاف و عدم پیشرفت كارها بود كه : « بالاخره اولجایتو برای ختم نزاع بین دو وزیر، ممالك خود را به دو قسمت كرد. عراق عجم، خوزستان و ولایات لر نشین و فارس و كرمان را به عهده رشید الدّین و عراق عرب و دیار بكر و ارِّان و بلاد روم را تحت اداره علی شاه گذاشت. ولی علی شاه از سلطان تقاضا كرد كه ایشان را در اداره كلّ ممالك شریك گرداند و امضای هر دوی ایشان در پای احكام و فرمان ها باشد. اولجایتو در سال ۷۱۵، علی شاه و رشید الدّین را در كار وزارت شركت داد تا به اتّفاق در تصرّف اموال و نشان وزارت دخالت كنند…» [12]

در سال ۷۱۶ ﮬ. ق سلطان ابو سعید بهادر كه توان گفت، آخرین ایلخان بزرگ بود به فرمانروائی رسید. « در تابستان ۷۳۵ ق /۱۳۳۵ میلادی آوازه در افتاد كه اوزبك امیر دشت قپچاق بار دیگر آماده حمله به ممالك ایلخان می شود. سپاهیان بغداد و دیار بكر به ارّان اعزام گردیدند و در امتداد رود آق سو مستقر شدند. در پی آنان ابو سعید نیز عازم این ناحیه گردید، وی در ۱۳ ربیع الآخر۷۳۶ق/ ۳۰ نوامبر۱۳۳۵در ناحیه قراباغ دیده بر جهان فرو بست، مرگ وی ظاهرا" به واسطه مسمومیت بوده است، امّا در گذشته چندین بار دچار بیماری های واگیر شده بود. بنابر روایت ابن بطوطه، ایلخان را بغداد خاتون كه نسبت به رقیب جوانترش دلشاد خاتون كه دختر برادرش دمشق خواجه و بعدها زوجه شیخ حسن بزرگ و مادر پسر و جانشین وی شیخ اویس بود، حسادت می ورزید مسموم ساخته بود »[13]

ابو سعید بهادر كه مرد، چون فرزندی نداشت، لذا یكی از فرزندان اریق بوغا برادر هولاكو به اسم « ارپاخان » به ایلخانی برگزیده شد، ولی به زودی معزول گردید.و موسیٰ خان از فرزندان «بایدو»به جای او نشست. موسیٰ خان را شیخ بزرگ به ایلخانی نشناخت و چون او رقیب خاندان چوپانی بود، ابتدا ساتی بیگ، خواهر ابوسعید، زوجه امیر چوپان را به ایلخانی برداشت و او سرانجام به شخصی به نام سلیمان به زوجیت داد و سلیمان ایلخان شد. آخرین ایلخان كوچك، انوشیروان عادل نام دارد كه در سال ۷۵۶ ﮬ. ق درگذشت.[14]

زیباترین آثار معماری این عهد یعنی سده های ۱۴ـ ۱۳ میلادی هنوز در آذربایجان پابرجاست.ارك بزرگ تبریز و برج های نگهبانی استوار در روستاهای آبشرون، مردكان، رامانا و نارداران در پیرامون باكو، از این عهد به جا مانده است.

در اواخر سده ۱۳ و سده۱۴، در زمینه دانش و فرهنگ نیز ترقّی محسوسی دیده می شد. اشعار عزالدّین حسن اوغلو آثار زیبای غنائی  زبان تركی آذری به شمار می رفت. در سال ۱۲۵۹ میلادی رصدخانه مشهور مراغه، در نزدیكی آن شهر بنا شد كه بنیانگذارش خواجه نصیرالدّین طوسی بود.

در تبریز « ربع رشیدی» تأسیس یافت كه كتابخانه، رصدخانه، مراكز پزشكی و فرهنگ و مكاتب چندی داشت. مورّخ نامبردار، خواجه رشید الدّین فضل اللّه بانی این مجتمع عظیم بود.

هنر های زیبا و موسیقی نیز راه رسائی پیش گرفت. صفی الدین عبدالمؤمن موسیقیدان نام آور ارومیه، چند مُغام زیبائی آفرید.

شیخ محمود شبستری فیلسوف مشهور و عبید تبریزی ریاضیدان نامدار در این عهد می زیستند.[15]

شمس الدین عبدالكافی العبید التبریزی،  از علمای ذوفنون و فضلای صاحب اطّلاع قرن هفتم هجری بوده، شرح مطالع و متن اقلیدس و رسال الحساب از تصانیف اوست. در ۱۵ ذیقعده ۷۰۷ ﮬ. ق در تبریز در گذشته و قبرش در این شهر است.[16]

در این روزگار بود كه محمّد نخجوانی،  تاریخ نویس معروف، در حدود چهارده هزار واژه تركی آذری را در واژه نامه فارسی ـ آذری ـ عربی خود تدوین كرد.    

 



[1] ـ  سجاس در پنج فرسخی مغرب سلطانیه واقع بود و صد و چند قریه در حوالی آن وجود داشت كه در همه آن ها مغول ها مسكن گزیده بودند .( لستریج – جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی – ص ۲۴۱ )

[2] ـ  تاریخ ایران پژوهش دانشگاه كمبریج – ( ج ۵ ) – ص ۳۴۹

[3] ـ عباس اقبال – پیشین –ص 259

[4] ـ  تاریخ ایران ـ  پژوهش دانشگاه كمبریج – ( ج۵) – ص ۳۶۶

[5] ـ شهر گنجه كه قبلا" ویران گردیده بود ، به فرمان اوكتای دوباره سازی گردیده بود. ( اشپولر – ص ۴۴۶)

[6] ـ  تاریخ آذربایجان – پیشین – ص ۸۸

[7] ـ  اشپولرـ  پیشین – ص ۱۰۶و۳۵۴و۳۲۰

[8] ـ  تاریخ ایران – پیشین – ص ۵۱۵

[9] ـ عباس اقبال – تاریخ مفصّل ایران – ص ۵۲۳

[10] ـ  منوچهر مرتضوی – مسائل عصر ایلخانان – ص ۵۲۷

[11] ـ پیشین – ص ۲۵۷

[12] ـ اقبال – پیشین – ص ۳۲۲

[13] ـ تاریخ ایران ـ  پیشین – ص ۳۸۶

[14] ـ پناهی سمنان – تیمور لنگ – ص ۲۵

[15] ـ  ن . قولیف – پیشین – ص ۷۳

[16] محمد علی تربیت – دانشمندان آذربایجان – ص ۲۶۹ ض




بؤلوم لر: قره باغ در گذر تاریخ، 
[ یکشنبه 5 آذر 1391 ] [ 09:38 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 0
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی