قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




«.... تاریخ چنین چیز و یا شبیه آن را به خود ندیده است. برخی از آنان ( مغولان ) وارد آذربایجان و ارّان شدند و در مدتّی كمتر از یكسال غارت و ویرانی بر جای نهادند و بسیاری از مردم را نابود كردند و برخی نیز فرار كردند و جان خود را خلاص نمودند. »[1]

در زمستان سال ۶۱۸ ﮬ. ق مغولان، به آذربایجان و قفقاز لشكر كشیدند و پس از آن كه بر گنجه دست یافتند، دیگر مانعی بر سر راهشان به گرجستان نبود... مهاجمان پس از تصرّف اردبیل، به تبریز روی آوردند.[2] و سه بار شهر را محاصره كردند، اتابك اوزبك از شهر فرار كرد، مدافعه شهر را رئیس قلعه بیگی شمس الدّین طغرائی به عهده گرفت كه از طرف مردم شهر جدا" پشتیبانی می شد كه نتیجتا" مغول ها براثر مقاومت سرسختانه شهر تبریز، از هجوم به شهر صرف نظر نموده و به دریافت مبلغ زیادی از تبریزیان اكتفاء كردند.[3] ولی بیلقان را كه سفیرشان قبلا" در آنجا به قتل رسیده بود، با خاك یكسان كردند.[4] مغول ها بیلقان را محاصره كردند، ولی باروی آن را مستحكم دیدند، خواستند بارو را با منجنیق خراب كنند و چون سنگی كه به وسیله منجنیق به حصار اندازند نیافتند، چنارهای كهن را با ارّه قطعه قطعه ساخته با منجنیق به بارو پرتاب كردند و بارو را خراب نموده وارد شهر شدند و پس از غارت، شهر را سوزانیدند. بعد از رفتن مغول ها، مردم شهر كه فرار اختیار كرده بودند، پس از چندی به شهر خود برگشته، به آبادی آن پرداختند و آن شهر دوباره معمور گردید.[5]

جالب توجه است كه مردمان ستمدیده مناطقی كه مورد تهاجم بودند، بیش از مغول ها از جلال الدّین خوارزمشاه و سپاهیان او صدمه دیدند و به قول اقبال آشتیآنی :

« جلال الدین خوارزمشاه با وجود كمال رشادت و جلادت و دفاع های مردانه و كشش و كوشش دایم در دفع دشمنان و تسخیر ممالك پدری،  به واسطه بی رحمی و ظلم و سوء سیاست و عشرت پرستی كاری كه از پیش نبرد سهل است، در مدت ۱۰ سال بسیاری از نقاط ایران را بار دیگر پایكوب سمّ ستوران مغول كرد و جمع بسیاری از مسلمین را كه مستعدّ قیام بر ضدّ كفّار و كشیدن انتقام از مغول بودند، طعمه شمشیر ایشان ساخت... او رعایای عموم این جماعت را نه تنها از خود رنجاند،  بلكه چنان آزار رساند كه در موقع ضرورت، هیچ كس به التماس او جواب قبول نداد، بلكه بعضی از ایشان مثل اسماعیلیّه و مسلمین گنجه وتبریز تبعیّت از مغول را بر حكومت او ترجیح دادند. »[6]

جلال الدّین خوارزمشاه كه تاكتیك جنگ و گریز را در برابر مغولان به كار گرفته بود و در آن شرایط، تنها راه ایستادگی بود، پس از فتح هرات به دست مغولان، از غزنین متواری شده بود و بعد از آن كه در چند جنگ كوچك بر سپاهیان فرعی مغول فائق آمد، با چنگیز خان در كنار رود سند روبه رو شد و از وی شكست خورد، ولی توانست، شناكنان از رود سند بگذرد و جان سالم بدر برد. این تهوّر سبب تحسین و شگفتی چنگیزخان گردید. فرزند دلیر خوارزمشاه پس از آن كه مدّتی در شمال غربی هندوستان ماند و گروهی از سپاهیان پراكنده اش را به دور خود جمع كرد، خویشتن را به ترك هندوستان ناگزیر دید و از طریق كرمان.... رو به تبریز آورد.[7]

جلال الدّین بعد از مدّتی اقامت در تبریز، لشكری به طرف گنجه روانه نمود و آن شهر را كه پایتخت ارّان بود و اتابك اوزبك در آنجا اقامت داشت گرفت و اتابك به قلعه النجق، نزدیك نخجوان گریخت و چون خبر نكاح ملكه را با جلال الدین شنید، از غصّه رنجور شده، اندكی بعد فوت نمود.... بعد از آن كه سلطان زمستان سال ۶۲۸ﮬ. ق را در دشت ماهان (ارومیه ) گذراند شنید كه مغولان از چمن اوجان گذشته به عقب او می آیند، ناچار ازماهان حركت كرده، به گنجه رفت و در آن شهر، جمعی از اهالی را كه به هواخواهی مغول برخاسته و عدّه ای از رجال و عساكر خوارزمی را كشته و سرهای ایشان را پیش مغول فرستاده بودند تنبیه كرد.[8]

این سلطان خوارزمشاهی كه در نتیجه فشار مغول ها از مقرّ حكومت خود فرار كرده بود، در شهرهای ماورای قفقاز، مثل اشغالگر قهّاری رفتار نمود. بدین ترتیب، به حكومت انابكان آذربایجان خاتمه داده شد. مردم آن سوی ارس، به این قتل و غارت ها با قیام های مردانه پلسخ دادند و پیروزی قیام گنجه در سال ۱۲۳۱ میلادی تحت رهبری « استاد بندار » بسیار مهمّ بود. در این قیام، قسمتی از قشون خوارزمشاهیان كه در داخل شهر بودند، از طرف عصیانگران كشته شدند و عصیانگران از مذاكره با خوارزمشاه خودداری كرده و همه به دفاع پرداختند، ولی خوارزمشاه توانست شهر را تصرّف نموده و مدافعین آن را سخت مجازات نماید و سی نفر از رهبران عصیان را اعدام نمود و رهبر شورشیان « استاد بندار » تكّه تكّه شد. این عصیان اگر چه سركوب شد، ولی موقعیت سلطان جلال الدّین را تضعیف كرد، به طوری كه در همان سال، قشون مغول , تحت رهبری چورماغون توانست جلال الدین خوارزمشاه را مغلوب سازد. »[9]

دكتر عبدالحسین زرین كوب، موقعیت شهر گنجه و نقش مبارزان این شهر را در آن برهه تاریخی ، چنین توصیف می كند :

« در گنجه حتّی مقارن هجوم مغول به نواحی ارّان ( ۶۱۸) آوازه دلاوری هایی كه غازیان شهر مكرّر در دفع هجوم گرجیان نشان داده بودند، لشكر مغول را یك چند از هجوم به شهر مانع آمد. یك بار در حالی كه شهر بیلقان را در آن نواحی بارها به باد قتل و غارت دادند در هجوم به گنجه دچار تردید شدند و سرانجام با دریافت فدیه‌ای اندك از نقد و جنس، از كنار آن گذشتند. حتّی در تاخت وتاز سلطان جلال الدین خوارزمی در آذربایجان و ارّان هم كه شهر یك بار به دست خوارزمیان افتاد (۶۲۸)،  عوام اهل غوغا كه نسوی مورّخ و منشی خوارزمشاه آن ها را به نام « اوباشان گنجه » خوانده است، در فرصت مناسب نه فقط خوارزمیان را « با هر چه غربا » در آنجا بود قتل عام كردند، بلكه كسانی را هم كه در این ماجرا، با آن ها همدست نشده بود، معروض ایذاء و تعقیب ساختند. پیداست كه تا سال ها بعد از نظامی هم گنجه همچنان تحت سلطه اوباشان، فتنه جویان و رؤسای عوام بود.

بالاخره زبون گیری ها و زورگوئی هائی كه از جانب این جماعت در حق بیشترینه اهل شهر اعمال می شد و امر و نهی فضولانه و خشونت آمیزشان در جزء جزء زندگی خلق، آن ها را تدریجا" به شدّت مورد نفرت عام ساخت. این بار در تجربه یك تهدید تازه از جانب مغول، مردم شهر كه از جانب آن ها هم مورد تهدید دایم بودند پشتیبانی خود را از ایشان دریغ كردند و ثغر گنجه، در هجوم كفّار ـ امّا كفّار مغول ـ سقوط كرد (۶۳۲ ﮬ. ق ). می نماید كه مردم شهر، محنت و آزار مغول را یك باره همه چیز آن ها را بر باد می دادند از تهدید و آزار دایم و مستمرّ « مدافعان ثغر » كه زندگی آن ها را همواره عرضه تزلزل و تهدید می كردند بیشتر مایه سختی نمی دیدند. عیّاران و غازیان شهر، این بار برای همیشه جریمه بیدادی ها و بی رسمی های سالیان دراز فرمانروائی غیر رسمی خود را با قتل و اسارت و فراری كه در دنبال سقوط شهر بر آن ها تحمیل شد پرداختند و هر چند گنجه هم دوباره مجالی برای تجدید عمارت پیدا كرد، رونق و اهمیّت گذشته اش را هرگز دیگر بار باز نیافت. »[10]

جلال الدّین توانست تا دیار بكر پیش برود، بی آن كه با مغولان رو به رو شود. آنگاه وی قصد داشت به اصفهان لشكر كشی نماید، امّا در اینجا مغول ها كه در پی او بودند، تقریبا" به وی رسیدند و او ناگزیر به كوهستان گریخت و در آنجا زندگیش با ضربه خنجر كردی غارتگر در سال ۶۲۸ ﮬ. ق پایانی تلخ و ناسزاوار یافت. [11]

پس از آن كه مغول ها از شرّ حریف خطرناكی مثل جلال الدّین آسوده خاطر شدند، بلامانع در آذربایجان، ارّان، ارمنستان، گرجستان، الجزیره و عراق به تاخت و تاز پرداختند و آن نواحی را كه به واسطه كشمكش ها و رقابت های دیرینه امرا با یكدیگر و تاخت و تازها و مظالم جلال الدّین و عمّال او در عین بی تكلیفی و بیچارگی سر كردند یك بار دیگر به باد قتل و غارت دادند و تا حوالی بغداد و داخله آناطولی پیش راندند.[12]

بالاخره مغول ها آذربایجان و از جمله قره باغ را متصرّف شدند ودولت شروانشاه در سال ۶۵۵ ﮬ.ق تابعیّت سیاسی مغول را گردن نهاد، اشغال مغول، نتایج مصیبت باری در تعیین مقدّرات مردم آذربایجان به بار آورد و صدها هزار نفر كشته شده و یا به اسارت درآمدند. بنابر تایید مورّخ معروف « جوینی » در هر جائی كه نفوس آنجا به صدها هزار نفر می رسید بیش از صد نفر باقی نمانده بود. »[13]

دانشمند سده نوزدهم درباره نتیجه حملات مغول نوشته است : « آثار هنرهای زیبا، كتابخانه های غنی،  زراعت و آبادی روستا، كاخ ها و مساجد همه با خاك یكسان شد. »

حیات روستا در زمان استیلای مغولان رو به انحطاط گذاشت. شهرهائی مثل بیلقان، گنجه و شاماخی به ویرانه زاری تبدیل شدند. مناسب ترین اراضی كشور به چنگ مغولان افتاد و تبدیل به چراگاه شد. شبكه آبیاری ویران گردید.

مردم نزدیك به ۴0 نوع مالیات و مداخل جور واجور به دولت و فئودال ها می پرداختند. گرد آورندگان مالیات، یعنی با سقاك ها را زالو نام داده بودند.آنان حتّی پیراهن كسانی را كه قادر به پرداخت مالیات نبودند از تنشان در می‌آوردند، پسران و دخترانشان را از دستشان می گرفتند و روستائیان را مجبور به كارهای راه سازی و كاخ سازی و دژسازی می كردند. این كارهای اجباری،  بیگاری نام داشت. فئودال های بزرگ، از این راه ثروت كلانی به چنگ آوردند.

در یكی از منابع تاریخی این دوره، وضع كشور چنین تصویر شده است : «خودكامگی و چپاول گری به درجه ای رسیده كه بیشتر رعیت مجبور به ترك زادگاه خود می‌شوند و به جاهای دیگر كوچ می كنند. شهرها و روستاها خالی از سكنه شده است. مردم شهر درهای خانه خود را می بندند و دریچه كوچكی در آن تعبیه می‌كنند و از بام ها رفت و آمد می كنند و به هر وسیله شده خود را از چشم مأموران مالیاتی پنهان می سازند. مأموران به كمك خیانت پیشگان، پناهگاه مردم را در زیرزمین ها، باغ ها و ویرانه ها كشف می كنند. و وقتی نمی توانند مردان را پیدا كنند، زن ها را می گیرند و می زنند. آه و ناله و فریاد زنان، آسمان را به لرزه انداخته است.»

در دهه هفتم سده سیزدهم میلادی در گرجستان و آذربایجان علیه مظالم مغولان شورش درگرفت. استیلاگران مغول، در ارّان، شروان و تبریز شورشیان را به خون كشیدند.

ستم بی حد آنان، روستائیان و پیشه وران را وادار به ترك زاد و بوم خود می كرد. مردم به كوهستان ها و صحراها پناهنده می شدند و از این رو درآمد خزانه دولت تقلیل می یافت.[14]


[1] ـ نـ  قلیف – پیشین – ص ۷0

[2] ـ بر تولد اشپولر – تاریخ مغول در ایران – ص ۳۳

[3] ـ تاریخ آذربایجان – پیشین – ص ۳۳

[4] ـ  بر تولد اشپولر – تاریخ مغول در ایران – ص ۳۳

[5] ـ لسترییج – جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی – ص ۱۹۲

[6] ـ  عباس اقبال – تاریخ مغول – ص ۱۳۸و ۱۱۸ و ۱۴۱

[7] ـ اشپولر – پیشین – ص ۳۵

[8] ـ  عباس اقبال – تاریخ مغول – ص ۱۳۸و ۱۱۸ و ۱۴۱

[9] ـ  تاریخ آذربایجان – پیشین – ص ۸۵

[10] ـ  دكتر زرّین كوب – پیر گنجه در جستجوی ناكجا آباد – ص ۳۰۰

[11] ـ  اشپولر – پیشین – ص ۳۹

[12] ـ  عبّاس اقبال – پیشین – ص ۱۴۲

[13] ـ  تاریخ آذربایجان – پیشین – ص ۸۷

[14] ـ ن . قلیف – پیشین – ص ۷۱




بؤلوم لر: قره باغ در گذر تاریخ، 
[ سه شنبه 2 آبان 1391 ] [ 10:35 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 0
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی