قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




« اتابكی نهادی بود كه خصوصا" به دوره سلجوقی تعلّق داشت، امّا خاستگاه آن را اصلا" باید در تشكیلات اجتماعی و آداب و رسوم تركمنان جست... ظاهرا" اتابكی در شكل ابتدائی خود اصلا" نهادی اجتماعی بود و شكل بعدی و آشناتر آن، انحرافی بود در نتیجه سیاست نظامی شدن دستگاه دولت. همه یا بیشتر اتابكان دوره اخیر سلجوقی،  مگر علی بن ابی علی قمی كه یكی از اتابكان بركیارق بود، امیر بودند. و نیز معمولا" اتابك با مادر ملكی كه به حضانت وی سپرده شده بود ازدواج می كرد.

اتابكی،  آن طور كه در دوره سلجوقی ظاهر گشت دو جنبه داشت، اجتماعی و سیاسی. اتابك عهده دار آموزش  و تربیت شاهزاده نیز بود. از قرار معلوم مقصود از انتصاب علی بن ابی علی قمی به اتابكی بركیارق – كه برخلاف رسم شایع در پادشاهی ملكشاه اقطاعی به وی داده نشد ـ همین بوده است. اگر ولایت یا ناحیه ای به ملك جوآنی واگذار می گردید، اتابك وی مسئول اداره آن یا ناحیه بود، و طبیعتا" كسانی كه منصب اتابكی می یافتند بدون استثنا ترك بودند. »[1]

اتابكان آذربایجان، كه به ایلدگزها نیز معروفند در ارّان، نخجوان و ولایت غربی حكومت می كردند. بانی این حكومت، شمس الدین ایلدگز،  قایم مقام پادشاه كم سال سلجوقی بود. پایتخت دائمی این دولت نیز تبریزو گاهی نیز نخجوان بوده است. فرمانروائی آن ها تا سال ۱۲۲۵میلادی دوام داشت.ایلدگزها برای وسعت دادن به اراضی تحت استیلای خود، گهگاه به شروان، ارمنستان و گرجستان یورش می بردند و پادشاهان گرجستان نیز بر خاك آنان تجاوز می كردند. [2]

این سلسله كه بر قره باغ نیز حكومت می كرد، دارای سازمان های اداری ، تشكیلات دولتی و ارتش و دستگاه سكّه زنی بوده، در این منطقه، دارای نقش سیاسی و نظامی مهمی بودند. ملك های اهر، حكّام سلجوقی كرمان و عراق، حكّام شروان، سُلغرهای فارس، امیر ی آرتوكی،  زنگی ها، سكمنی ها و ولایت طبرستان، جزو مناطق تحت نفوذ ایلدگز ها بودند. [3]

معروف ترین سلطان و بنیان گذار این سلسله، شمس الدین ایلدگز ( ۵۳۱ـ۵۷۱ ﮬ.ق ) بود كه در حقیقت از سوی سلطان مسعود سلجوقی به جهاد در مقابل گرجیان عیسوی كه دائم به این ثغور تعرّض می كردند مأموریّت یافت.

« شمس الدین ایلدگز كه اتابك و شوهر مادر ارسلان شاه بود نزدیك به سی سال امارت آذربایجان وارّان را داشت و در این مدّت به حضور هیچ یك از سلاطین كه بعد از مسعود به سلطنت رسیدند نیامد لیكن پس از جلوس ارسلان شاه، در همدان مقیم شد و پسر خود نصرت الدین محمّد جهان پهلوان را به مقام سابق خود فرستاد.

اتابك ایلدگز از یك طرف، ری و اصفهان را گرفت و «مؤیّد ای ابه » را به خواندن خطبه در خراسان به نام ارسلان شاه واداشت و از طرفی دیگر بر اثر شكست عظیمی كه در سال ۵۵۷ به گرجیان داد قسمتی از ارّان و آذربایجان شمالی را از آن قوم پس گرفت و بار دیگر سروصورتی به دولت متزلزل سلجوقی بخشید.

پس از درگذشت اتابك ایلدگز پسر بزرگترش نصرت الدین محمّد جهان پهلوان، مقام او را گرفت و برادر خود مظفّرالدّین عثمان قیزیل ارسلان را به آذربایجان و ارّان به امارت فرستاد.

... از سال ۵۷۱ كه سال جلوس طغرل سوّم است تا ۵۸۲ تاریخ فوت اتابك، زمام سلطنت آخرین پادشاه سلجوقی عراق كه در هفت سالگی به جای پدر نشست در دست جهان پهلوان بود و این مرد كافی،  عادل، ادب پرور به خوبی بلاد وسیعه ای را كه او و پدرش تحت امر طغرل آورده بودند اداره می نمود.

چون اتابك جهان پهلوان درگذشت برادر قیزیل ارسلان در دستگاه طغرل سوّم زمامدار شد و او قتیبه خاتون زوجه برادر را هم به عقد خود درآورد. لیكن به زودی میان او و سلطان به هم خورد و قیزیل ارسلان طغرل را محبوس كرد و برای تهیه اسباب سلطنت دید، امّا در شعبان ۵۸۷ شبی او را كشته یافتند و بدنش پنجاه زخم كارد خورده بود و نسبت قتل او را بنابر عادت معمول آن ایّام به فدائیان اسماعیلی بستند. »[4]

پس از قیزیل ارسلان، قدرت این سلسله رو به ضعف نهاد. بعد از كشته شدن قیزیل ارسلان در سال ۵۸۷ ﮬ. ق پسر برادر وی ابوبكر ملقّب به نصرت الدّین به جای وی نشست و پس از درگذشت وی در سال ۶۰۷ ﮬ. ق، آخرین اتابك آذربایجان، مظفرالدّین اوزبك بعد از برادر به جای او نشست و مدّت ۱۵ سال فرمانروای آذربایجان و از جمله قره باغ بود، تا سال ۶۲2 ﮬ. ق، جلال الدّین خوارزمشاه به گنجه تاخت و او كه از ترس مغول ها به این شهر فرار كرده بود، چون یارای هیچ گونه مقاومتی در خود ندید به قلعه النجق نزدیك نخجوان گریخت و چون در آنجا شنید كه همسرش به نكاح جلال الدین در آمده،  از شدّت غصّه دق مرگ شد و دولت اتابكان به او منقرض گشت.

در این سال ها آبیاری مصنوعی رواج یافت و اراضی قابل كشت افزایش پیدا كرد. برای آبیاری از كاریز ( جوهای زیر زمینی ) نیز استفاده می شد. در كشاورزی،  كود نیز به كار می گرفتند.

 در یك اثر جغرافیائی كه در سده ۱۳ میلادی تألیف شده، گفته می شود كه در ارّان ابریشم و برنج به دست می آمد و گله های بزرگ گاو و گوسفند و ایلخی اسب تربیت می شد. در اطراف بردع و بیلقان، باغ های میوه فراوانی موجود بوده است. در نزدیكی گنجه، كشتزارهای پنبه وسعت می یافت و در ولایت‌های بردع، گنجه، شكی و شروان، تربیت كرم ابریشم تكامل یافته بود. صنعتگری و پیشه‌وری در شهر، جانی به خود می گرفت. قره باغ و مغان با قالی‌های خود مشهور بود. صنعتگری و ظریف دوزی اهمیّت یافت.

برای آماده كردن مصنوعات گوناگون، از فلزّات استخراج شده استفاده می كردند. كوره مسی ساخته شده در سده ۱۲ میلادی در نخجوان، هنوز در موزه لوور پاریس نگهداری می شود.

ظروف سفالی و كاشی در گنجه، بیلقان و دیگر شهر ها ساخته می شد. به ویژه زینت و آرایه های روی این ظرف ها، معاصرین را مبهوت می ساخت.

شهرهائی نظیر بردع، گنجه، بیلقان، شاماخی،  نخجوان و... حیاتی پرجنب و جوش داشتند. رودخانه گنجه، شهر را دو قسمت می كرد. در اطراف شهر، سه ردیف باروی قلعه ای تعبیه شده بود. زلزله ها خسارات زیادی وارد آورده بود. زلزله ای كه در سال ۱۱۳۹ میلادی رخ داد، در شهر پراكندگی ایجاد كرد و در نتیجه آن، دهها هزار تن تلف شدند. این فلاكت را حكیم نظامی گنجوی در « اسكندرنامه » خود تصویر كرده است. پس از وقوع زلزله، قلّه كوه كپهز ریخت و راه را بر جریان رود بست و در نتیجه دریاچه « گؤی گؤل »[5] به وجود آمد. در آن عهد، در اطراف همه شهرهای بزرگ، باروی قلعه ای وجود داشت. تصور می رود كه باروی قلعه ای باكو نیز در سده ۱۲ برپا شده است.

شهرهای آذربایجان در قرون وسطی،  كوچك و فشرده بودند. در آن ها كوچه ها و دالان های تنگ بسیاری یافت می شد. خانه ها عموما" یك طبقه بود. ساختمان‌های رفیع، تنها برای فئودال ها و متمولّین ساخته می شد. معمولا" در مركز شهر، میدان  بزرگی نیز احداث می شود.

اكثریت اهالی شهر،  پیشه وران بودند كه هر گروه از آنان، در محلّه ای ویژه سكونت داشتند. نظیر محلّه های آهنگران، اسلحه سازان، مسگران، زرگران و غیره. بسیاری از مردم شهر، كشاورزی نیز می كردند.

در این دوره، بازرگانی  از طریق بیزانس با غرب، اهمیّت خود را از دست داد. راههای بازرگانی  كاروان رو به حوزه خزر – ولگا منتقل شد كه در گسترش روابط بازرگانی  آذربایجان، تأثیر بسزائی داشت.

 پیشه وران به بازارهای داخلی و خارجی، پشم، جامه های پنبه ای و ابریشمی،  پوشاك های گوناگون، اشیای فلزّی و سفالی،  قالی و ساخته های زرگری و غیره صادر می كردند. در جادّه های كاروانرو، چند گمركخانه وجود داشت كه برای فرمانروایان فئودال، مداخل گرد می آورد. همزمان با گسترش بازرگانی،  ضرب سكّه نیز رونق میگرفت. در مراكز دولت ها ضرّابخانه تاسیس گردید كه در آن ها پول های مسی،  نقره ای و طلائی ساخته می شد.[6]

اتابكان آذربایجان، با حمایت از شعرا، باعث رونق شعر و ادب پارسی شدند و موجب پیدایش مكتب ادبی جدیدی، در برابر سبك شعرای خراسان گردیدند.[7]

 اتابكان آذربایجان به ویژه ایلدگز و پسرانش جهان پهلوان و قیزیل ارسلان نیز از سوی شعرای آن عصر به نیكی یاد شده اند. از آن جمله خاقانی شروانی ،  ظهیرالدّین فاریابی،  نظامی گنجوی،  مجیر الدین بیلقانی،  اثیر الدّین اخسیكتی،  جمال الدین اشهری و شرف الدین اصفهانی.[8]

« حكیم جمال الدین ابو محمّد الیاس بن یوسف بن زكی بن مؤیّد نظامی،  از مردم گنجه آذربایجان، استاد بی رقیب اندیشه ها و الفاظ است و شاعری است كه گذشت قرون متمادی،  چیزی از طراوت و قوّت شعر او نكاسته است..... آذربایجان كنونی به این فرزند خود كه دارای شهرت جهانی  است سخت می بالد و عقیده راسخ دارد كه وی نه تنها بومی این سرزمین است، بلكه او را از نژاد ترك نیز می داند.... وی به زادگاهش گنجه سخت علاقه می ورزید. تنها یك بار، در سال ۵۸1‌ﮬ.ق هنگامی كه قیزیل ارسلان، فرمانروای آذربایجان از سی فرسنگی اقامتگاه وی می گذشت صراحتا" به دیدار وی ابراز تمایل كرد. »[9]

« در دیداری كه نظامی به دعوت اتابك در اینجا از او كرد قیزیل ارسلان چنان حرمت و علاقه ای نسبت به وی اظهار كرد كه شاعر در همان دیدار شیفته دلنوازی‌های او گشت و به رغم طغرل كه سلطان عصر بود به ستایش این معارض و مدّعی وی لب گشود. اتابك در طی این دیدار، به هنگام ورود نظامی،  بلافاصله دستور داد تا اسباب عیش و نوش را از مجلس بیرون برند، ساقی و مطرب را هم مرخص كرد. خود وی نیز در پیش پای مهمان از جا برخاست او را در كنار گرفت و تمام روز را به صحبت اختصاص داد. بعد هم، از نظامی شعر شنید، نصیحت و دعا خواست و سرانجام چون دریافت كه آنچه برادرش اتابك جهان پهلوان به عنوان صله خسرو و شیرین به شاعر وعده داده بود تا این هنگام هنوز به وی عاید نگشته بود در تدارك عذر كوشید و به جای آن دو پاره دیه كه جز و عده ای، چیز دیگری از آن ها به نظامی نرسیده بود یك پاره دیه به نام حمدونیان به عنوان ملك طلق به وی داد و بدین گونه وی را خرسند كرد.

از آن چهار دیه معمور كه بر وفق روایت تذكره نویسان قیزیل ارسلان به نظامی بخشید در گفته خود شاعر سخنی نیست. او فقط از بخشیدن ده حمدونیان یاد می كند، امّا از محتوای گفتارش بر می آید كه ممدوح حاضر بود چندین پاره دیه دیگر نیز به وی ببخشد و شاعر به همان حمدونیان كه دیه ویرانه ای نزدیك سرچشمه های فرات بود خرسند شده بود و خود را به درد سر افزون طلبی گرفتار نساخته بود. به هر حال این بزرگداشت شاهانه، نظامی را در گنجه و در تمام ارّان مورد توجّه بزرگان عصر و محسود مدّعیان ولایت ساخت.

.... در جریان این ملاقات، نظامی منظومه ای را كه به نام جهان پهلوان كرده بود این بار به نام قیزیل ارسلان كرد با وجود زهد شخصی كه اتابك هم شكوه آن را رعایت كرد، شاعر از مدح مبالغه آمیز این اتابك جهانجوی فتنه انگیز كه به قول مورّخان « مد من خمر بود و جز رمضان هیچ شبانه روز او بی شراب نگذشت » خودداری نكرد. چنان كه بعدها هم وقتی قیزیل ارسلان بر دست باطنی ها به قتل آمد ( شوال ۵۸۷ ) مرثیه ای دردناك برای او سرود و هم در پایان آخرین نسخه خسرو وشیرین خویش الحاق كرد. »[10]

ظهیرالدین طاهربن محمّد كه ظهیر تخلّص می كرد، حدود سال ۱۱۵۶ م /۵۵۱ در فاریاب ( واقع در جنوب غربی بلخ ) در خانواده ای كه اهل علم بودند چشم به جهان گشود. از وجود مفردات و تركیبات فراوان تركی در اشعارش چنین برمی آید كه وی اصل و نسب ترك داشته یا در محیط ترك نشو و نما یافته است.»[11]

« پس از گذراندن دوران تحصیل در فاریاب و نیشابور، به اصفهان رفت و از آنجا راهی آذربایجان شد و به خدمت اتابك قیزیل ارسلان پیوست.

ظهیر بسیاری از سلاطین و امرا را مدح گفته، ولی اغلب قصایدش در مدح طغانشاه بن مؤیّد و قیزیل ارسلان بن ایلدگز سروده شده است.

... ظهیر در اواخر عمر در تبریز گوشه نشینی گزیده به طاعت و عبادت پرداخت تا به سال ۵۹۸ ﮬ. ق ( در سن ۴۷ سالگی ) درگذشت و در مقبرة الشعرای سرخاب، پهلوی قبر خاقانی و مجیرالدین بیلقانی به خاك سپردند. »[12]

ضمن قصیده ای گفته است :             

 نه كرسی فلك نهد اندیشه زیر پای           تا بوسه بر ركاب قیزیل ارسلان دهد

« اثیر الدین ابوالفضل محمّد بن طاهر ( در گذشته به سال ۵۷۷ ق / ۱۱۸۱م یا ۵۷۹ ق /۴ـ ۱۱۸۳ ) از مردم شهر دور دست اخسیكت در ناحیه فرغانه به همان گروه خاقانی و شعرای آذربایجان كه به او پیوستگی داشتند تعلّق دارد. وی اثیر یا اثیر اخسیكت تخلّص می كرد. ... وی در آذربایجان به خدمت ایلدگزیان پیوست و شهرت ادبی فراوانی حاصل كرد. » [13]   

« بیشتر قصایدش در مدح شمس الدین اتابك اعظم ایلدگز و قیزیل ارسلان سروده شده است. »[14]

«آذر در آتشكده و نیز مآخذ دیگر همه وفات او را در خلخال نوشته اند. قبر اثیرالدین اخسیكتی در خلخال است. »[15]

« ابوالمكارم مجیرالدین بیلقانی،  از شاعران قرن ششم هجری قمری و معاصر خاقانی و ظهیر فاریابی و اشهری نیشابوری است و برحسب تاریخ، پیش از آنان وفات یافته و در مقبر¸الشعرای سرخاب به خاك سپرده شده است. كنیه او در ریحانة الادب « ابوالمعالی» ذكر شده است.

مولد او بدون شك بیلقان به فتح اوّل و سكون ثانی،  از بلاد ارّان است..... مجیرالدین بیلقانی بیشتر مدّاح خاندان اتابكان آذربایجان بوده و مخصوصا" به نصرت الدین جهان پهلوان محمّد بن ایلدگز انتساب داشته و تذكره نویسان از بخشش های این خاندان در باره مجیر یاد كرده اند.

وی در مدح نصرت الدّین جهان پهلوان گفته است :

گل بستان دولت نصرت الدین، پهلوان قدری    كه حاصل شد به اندك سال دولت های بسیارش

ٰو ضمن این قصیده او را پناه آل سلجوق می خواند و می گوید :

پناه آل سلجوقش همی خواندم، خرد گفتا         چه می خوآنی بدان لفظی كه خواندی پار و پیرارش[16]

خاقانی شروانی  بزرگترین شاعر قرن ششم هجری و از مشهورترین شاعرانی كه در مقبر¸الشعرای تبریز رخ در نقاب خاك كشیده است از ممدوحان ایلدگزیان به ویژه قیزیل ارسلان بوده است. غفّار كندلی هریسچی در این زمینه می نویسد :

«خاقانی در نامه ای كه به قیزیل ارسلان نوشته متذكّر می شود : « ده سال است كه به نام شما شعری نسروده ام » و از این بابت عذر خواهی می كند. بنابراین نامه در سال ۵۸۶ نوشته شده، یعنی ده سال بعد از سرودن آن شعر ( در سال ۵۷۶) :

« در این وقت،  اصغرالخدم خویشتن مخطی و گناهكار می داند، چه قریب ده سال است كه از انفاذ مدایح مطرز به طراز القاب جهانداری... امتناع نموده است. »

در این زمان، ۶۶ سال از عمر خاقانی می گذشت و قیزیل ارسلان طغرل را به گفته راوندی در « دزمار » و به گفته ابی حامد در قلعه « كهران » زندانی كرده بود و خود در همدان بر سریر سلطنت نشسته بود و برادر زاده اش ابوبكر، كارهای آذربایجان را به راه می برد. تاریخ تحریر نامه خاقانی،  خیلی سال ها بعد از ۵۷۶، یعنی سال خاتمه خسرو و شیرین نظامی است و به هنگام وصول آن نامه، سال‌ها بود كه نظامی به دربار قیزیل ارسلان پیوسته بود. خاقانی در نامه خود آنچه را كه زمانی برای اخستان می گفت، برای قیزیل ارسلان تكرار می كند. « به عزلت نشسته، خود را از خدمت پادشاهان رهانیده ام... انسان باید در زندگی به یك كس متّكی باشد و شما حامی من هستید. در تمام عمر در آرزوی پیوستن به شما بودم. آنچه را كه در جوآنی نكردم آیا در پیری می توانم ؟ تنها به واسطه پیری است كه قادر به شرفیابی نیستم و عذر می خواهم. از روزی كه از درگاه خاقان بزرگ دور افتاده ام، عمرم را به سیاحت گذرانده ام. اشعاری كه به نام شهریاران دیگر سروده بودم همه را به آب شسته ام. حتّی بر روی نام ولینعمتم خط كشیده ام.... هنگامی كه این نامه را می نوشتم، دریافتم كه راوی ارآنی شعری را كه در گذشته به نام شما سروده ولی نفرستاده بودم، به دست آورده با تغییر تخلّص در مقابل تخت شما به نام خود خوانده است. به همین سبب هم، قصیده را به خطّ خود نوشته تقدیم حضور نمودم.» پیداست كه قصیده ای را كه خاقانی در ۵۷۰ سروده، راوی ارانی، با تغییر دادن تخلّص آن، به نام خود خوانده است ومتن آن قصیده بعدها دچار تغییرات خیلی بیشتری شده است.

در این زمان، خاقانی در تبریز می زیسته، بنابراین، نامه را از تبریز به همدان فرستاده است. »[17]

این شاعر سترگ، قبل از سكونت در تبر یز، هنگامی كه در زادگاهش شروان می زیست براثر توطئه های بدخواهان دچار مشكلاتی می شود. « وی در روزهای دشوار زندگی خود به قره باغ رفته و بیگ های «لاچین » از او استقبال كرده اند. در نامه ای كه به ملك الشعرای شروان مهذّب الدین، نوشته مناطق اطراف رود كُر را سرزمین علم و ادب خوانده و به علمای بی شماری كه از آنجا برخاسته اند تفاخر كرده است. »[18]

 



[1] ـ تاریخ ایران – پژوهش دانشگاه كمبریج ( ج ۵ ) ص ۲۳۳

[2] ـ ن.قولیف – پیشین – ص ۵۷

[3] ـ  تاریخ آذربایجان – پیشین – ص ۷۶

[4] ـ عباس اقبال آشتیانی – تاریخ مفصّل ایران – ص ۳۸۲

[5] ـ این دریاچه به قدری زیباست كه محمّد راحیم گفته است :

گؤی گؤلو قوبانی گؤرمه میسنسه  دئمه كی گؤرموشم آذربایجانی !

[6] ـ ن . قولیف – پیشین – ص ۶۱

[7] ـ  غفار كندلی هریسچی – خاقانی شروانی – ص ۶۴۵

[8] ـ  عباس اقبال آشتیانی – تاریخ مفصّل ایران – ص ۳۸۷

[9] ـ  تاریخ ایران – پژوهش دانشگاه كمبریج – ( ج ۵ ) – ص ۵۴۶

[10] ـ دكتر عبدالحسین زرین كوب – پیر گنجه در جستجوی ناكجاآباد – ص ۷۷و ۲7

[11] ـ تاریخ ایران – پژوهش دانشگاه كمبریج ( ج ۵) – ص ۵۴۵

[12] ـ علی نظمی – دویست سخنور – ص ۲۲۰و ۱۱

[13] ـ  تاریخ ایران – پژوهش دانشگاه كمبریج ( ج ۵) – ص ۵۴۵

[14] ـ علی نظمی – دویست سخنور – ص ۲۲۰ و ۱۱

[15] ـ دكتر ضیاء الدین سجّادی – كوی سرخاب تبریز – ص ۱۴۹و ۲۷۳

[16] ـ دكتر ضیاءالدین سجّادی – كوی سرخاب تبریز – ص

[17] ـ غفار كندلی هریسچی – خاقانی شروانی – ص ۶۰۵ و ۳۹۴

[18] ـ ـ غفار كندلی هریسچی – خاقانی شروانی – ص ۶۰۵ و ۳۹۴




بؤلوم لر: قره باغ در گذر تاریخ، 
[ دوشنبه 17 مهر 1391 ] [ 08:19 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 0
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی