قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




« بنا به نوشته هرودت، اوّلین مهاجرت اقوام ترك به آذربایجان، در قرن هفتم قبل از میلاد، به قولی با مهاجرت سكاها ( اسكیت ها ) شروع می شود. مهاجرت های بعدی در قرن های چهارم و پنجم میلادی با آمدن هون ها صورت گرفته است. در منابع ارمنی از هون های سفید به نام خیلندورك یا خیلنتورك یاد شده ( ماركوارت، ایرانشهر، ص ۹۶ ) و شهر بلاساغون در مغان جنوبی مركز آن ها بوده است. ( بلاساغون نام یكی از شهرهای تركستان شرقی نیز هست ) تركان قدیم بلغار، خزر، آغاجری و سابیرها كه به اروپای شرقی هم مهاجرت كردند، به آذربایجان آمدند و در اینجا سكونت نمودند.

مورّخین ارمنی،  از این مهاجرت به تفصیل یاد نموده اند ( آباس كاتینا، موسی خورن    k.kunik,Melanges Asiatiques. V,150

آغاجری ها از اقوام خزر محسوب می شوند. در سال ۴۶۰ میلادی و ۸ سال بعد از آن‌ها ساراغورها (اویغورهای زرد ) به جنوب قفقاز آمدند و در سال ۴۸۸ با ساسانیان به نبرد برخاستند. نام آغاجری ها در دوران های بعدی،  مثلا" در حمله هولاكو به قلعه الموت، در تواریخ آمده و گاهی به شكل قاچار ثبت شده است.,۳۷۴ ۵kunde III

رئیس سابیرها آمبازوك، در سال۵۰۸ با قباد پدر انوشیروان جنگ كرد ، ولی فرزندانش با او پیمان بستند و علیه روم جنگیدند. در سال ۵۱۶ـ۵۱۵ میلادی، ارمنستان را اشغال كردند و تا قونیّه پیش رفتند. به طور كلّی تا پایان سلطنت قباد، آران و گرجستان و منطقه شمال آذربایجان در دست خزرها و اقوام نزدیك آن ها بود. از این جهت، به این مناطق، كشور خزرها نیز گفته اند. ( بلآذری ۱۹۴، طبری،  ابن خرداد به، تاریخ یعقوبی ) و شهر قباله مركز این ها بوده است. كلمه خزر با گزر ( گردش می كند ) از یك ریشه است. در زمان انوشیروان نیز عدّه ای از اقوام ترك در آذربایجان اسكان داده شدند.... در زمان حمله اعراب، عدّه ساكنین ترك زبان این منطقه قابل توجه بود. روایت وهب بن منبّه در كتاب « التیجان» ابن هشام چاپ حیدرآباد، مؤیّد این مدعاست. در این كتاب آمده است كه روزی معاویه از مشاور خود عبید بن ساریه پرسید كه آذربایجان چیست، عبید در جواب گفت اینجا از قدیم كشور تركان بود.... مهاجرت انبوه تركان به ایران، خصوصا" آذربایجان در زمان سلاجقه انجام گرفته است... در زمان ملك شاه، تركمانان به آذربایجان آمدند و به زودی شهرهائی مانند گنجه، خوی،  ارومیه و همدان ار آنان پرشد و شهر خوی،  تركستان ایران لقب گرفت. غیر از اوغوز ها (=غزها ) تركان قپچاق نیز به آذربایجان مهاجرت كردند و قسمت مهم ایلات قپچاق از شمال خزر گذشته، به قفقاز آمدند. »[1]

نظامی گنجوی هم از برخورد اسكندر مقدونی با تركان، در شرف نامه، یكی از دو بخش اسكندرنامه سخن رانده و سروده است :  زكوه‌خزر تا به دریای چین  همه ترك بر ترك بینم زمین

و توفیق حاجیف از این بیت، چنین برداشت و دریافت كرده است :

نظامی گنجوی كه عموما" در اسكندرنامه، پرنسیپ تاریخی گری را از نظر دور نمی دارد، بی گمان این سخنان را بی اساس نمی گوید. ما بخش اعظم معلومات قدیم درباره ماد و آلبانی را از منابع یونانی اخذ می كنیم. نظامی ضمن فراگرفتن مطالب تاریخی یونانی مربوط به اسكندر مقدونی،  بی گمان به آگاهی هائی نیز درباره برخوردهای مكرّر اسكندر با تركان نه تنها در سرزمین ماد، بلكه به طور كلّی در خاور زمین دست یافته بوده است. آفرینش های ادبی بدیع شاعر بزرگ در عین حال دارای ارزش و سندیّت تاریخی است. می توان گفت كه ادّعای انتشار اقوام ترك در سده ۴ قبل از میلاد در خاور نزدیك و میانه و آسیای مقدّم، ادعائی است مستند. »[2]

به گفته یكی از مورّخان آن عهد، تركآنی كه از سوی سلطان سلجوقی به آران و مغان اعزام شدند « همچون ملخ در دشت ها،  كوهستان ها و قلعه ها پراكنده شدند. » شرایط اقلیمی آران و مغان برای زندگی چوپانی مناسب بود....

در چنین شرایطی،  نقش زبان تركی در آذربایجان اهمیّت یافت و این زبان، لهجه های پیشین را تحت فشار قرار دارد. برای اهالی جنوبی سرزمین و اهالی ولایات شمالی،  زبان همگانی ایجاد شد كه عبارت بود از زبان تركی آذری از خانواده زبان های اورال ـ آلتائی تركی.

این زبان، در سایه سادگی و قابل فهم بودن خود، به سرعت گسترش یافت. آثار ادبی كلاسیك و مواد فولكلوریك، نظیر بایاتی ها، داستان (= منظومه ) ها، ترانه های بومی و حكایت های عاشیقی خلق شد.

عاشیق ها در رسائی زندگی فرهنگی مردم، نقش بسزائی داشتند. مردم در عروسی ها و جشن ها، داستان ها و منظومه های عاشیق ها را با علاقه گوش می دادند و تأثیر فراوانی می گرفتند. عموما" عاشیق ها پس از پیش درآمد كوتاهی،  آهنگی مناسب بامضمون داستان می نواختند و آغاز به بازگوئی آن می كردند.

در اثر صمیمیّت عاشیق ها و صداقت آنان به مردم و آمالشان، ضرب المثل هائی نظیر « عاشیق پدر مردم است »،  « عاشیق هر جا مكان دارد »، « عاشیق از آن ماست » و غیره به وجود آمد.[3]

« اوزان ها » در میان افراد قبیله ها از احترامی خاصّ برخودار بودند. این خنیاگران، قوپوز بردست، ایل به ایل و او به به اوبه می گشتند و نام سرفرازان قبایل را در سروده های خود جاودانه می كردند.

منظومه می سرودند، داستان می گفتند و در عین حال به مثابه ریش سفید و دانای قوم، مردم را در حل دشواری های زندگی یاری می نمودند. اوزان ها نیاكان عاشیق های كنونی بودند و نامبردارترین و ماهرترین آنان « دده » نامیده می شدند. حماسه های نامبردار « دده قورقوقود » نیز از آثار خلّاقه این اوزان هاست. [4]

عاشیق ها تا به امروز، در طول قرون متمادی،  همیشه با ساز و آواز خود، در زندگی مردمان این دیار، حضوری فعّال داشته و شریك غم ها و شادی های آنان بوده اند و این حضور زنده نه تنها در بالندگی زبان و ادبیات شفاهی مردم آذربایجان، تأثیر شگرفی داشته، بلكه جزء لایتجزّای فرهنگ مردم این سرزمین گشته است، چرا كه عاشیق ها نه فقط بازگو كننده آرزوها، احساسات و عواطف همزبانانشان هستند، بلكه فریادگر وطنخواهی و عدالت طلبی های آنان نیز می باشند و به همین علّت است: « وقتی كه صدای عاشیق، با زخمه سازش همآوا می شود، دیگر در پهنه حضور آدم ها كسی نیست تا به خود فكر كند. همه با آواز و ساز او، تا بی نهایت همسفر می شوند.

رها از بند تن و تنهائی به میانه قرن های اندوه و غم و شادی می روند و وقتی شور آواز به اوج می رسد، قطره اشك هائی است كه از دالان تنگ گونه ها، راه به پائین پیدا می كند :

 اسبم، سازم، وطنم

 ما چهار تنیم و یك جان

 دشمن، جانم را بگیر... امّا

  اسبم، سازم، وطنم را نمی دهم

هر فراز و فرود عاشیق ها و هر مقام از دویست و چند مقام نوای عاشیق ها، آتش به جان همگان می اندازد و این اندوخته ای از عشق هر عاشیق است.

عاشیق، تن را در ساز و روح را در آواز خلاصه می كند و بر گوش جان می نشاند تا از آدمی همراهی به عاریت بگیرد و درس مهربانی دهد.

عاشیق پسر زمانه خود است تا میراث پدران را پاس دارد. او در بستر تاریخ، پا بر راه داشت از ولایتی به ولایتی و از دیهی به دیهی،  در میان هر اجتماعی به خوشی می‌نشست تا عشق را نوا كند و ساز را صدا.

با سرپنجه دستانش، چشم ها را مسحور، روح را مبهوت و تن را سبك از منیّت خود می كرد تا عشق بودن و دوست داشتن بیافریند.

هنوز بر هشتی قهوه خانه هایی گوشه و كنار خاك پاك عاشیقی،  صدائی می پیچد كه از دل كوهها سرچشمه گرفته و از زبان هنرمند آذری بیان شده است.

همه عاشیق ها از سفرهای دورشان و از آوازهای روح ربایشان یك یادگاری را بیش از همه بر تن و جان كشیده اند و آن دل پاك و روح عاشیق است.

نواهائی از حماسه ها و اساطیر، غم ها و شادی ها از دیر زمانه ایران و آذری،  دستمایه هائی است كه عاشیق ها را از قرن هشتم و نهم هجری تا به آینده زنده نگه داشته و همچون سبلان سرفراز می دارد.

 عاشیق و نوای عاشیقی برخاسته از گستره آذری نشین ایران، عام ترین نغمات محبوب مردمی هستند كه گوش هارا به میزبانی سخن عشق می كشانند.

عاشیق ها با اتّكاء به آنچه كه بر خاكشان، خونشان و مردمشان گذشته است، برای همگان بدون هیچ خسّتی،  میهمانی دل برپا می‌كنند تا اندوه را بگیرند و راهی پیدا كنند.

عاشیق ها از قصّه، عشق می سرایند و از اندوه عبرت بر ساز ۹ سیم ساخته شده از چوب.

با همراهی سازهائی همچون بالابان و دف، تاریخ روان می شود تا آدمی را با خود به همواری همراه كند. عاشیق ها از قرن های پیش با پیمودن راهها و كوره راهها، رسولان پیامی بودند كه پاكی را رواج می داد و عشق را می گستراند.

زبان مردمی عاشیق، همیشه زبان آنانی بود كه از خستگی كار و ستم به تنگ آمده و برپهنه خاك خویش، او را دوره می كردند تا نوایش را به گوش جان جاری سازند و اندوه خویش را به عزمی برای بودن بدل كنند.

آوازهائی كه برای رهیدن ازبند ستم و بر بلندای كوه ایستادن بود و عاشیق ها همراه و همنوای مردم بودند، گواه این شعر ها و داستان ها، مقام و فرازو فرودهائی است كه در سینه سینه مردم آذربایجان و گوشه گوشه خاك گرم ایران نهفته است. »[5]

مردم ترك زبان كه از مدّت ها پیش، در این سرزمین مسكن گزیده بودند، دارای ادبیات شفاهی بسیار غنی گشتند كه سیر و تكامل آن با زندگی و تلاش مردم این دیار،  در طول تاریخ پرفراز و نشیبشان، بستگی نزدیك دارد و در شكل گیری فرهنگ مكتوب آن ها نیز نقش مهمی ایفاء كرده است.

داستان های حماسی « دده قورقود» كه كهن ترین اثر مكتوب تركی آذری است و یادگار سده های چهارم و پنجم هجری است، نمونه ای از این غنای فرهنگی را نشان می دهد كه در قدمت و عظمت آن همین بس كه : « دیتس، دانشمند آلمانی،  ترجمه داستان تپه گؤز ( هیولای یك چشم ) را به آلمانی منتشر ساخته و آن را با اودیسه هومر مقایسه كرده و نظر داده است كه هومر در سرودن اودیسه، از این داستان كهن كه بعدها در بخشی از كتاب دده‌ قورقود جای گرفته، بهره جسته است، یا دست كم از مضمون آن باخبر بوده است. » [6]

سده های ۱۱ و ۱۲ میلادی، دوره شكوفائی تمدّن آذربایجان است. در این دوره است كه آذربایجان، اشخاص متفكّر، هنرور، شاعر و استاد تقدیم جامعه انسانی نموده كه می توان از دانشمندان این عصر، جغرافی‌دان و ستاره‌شناس معروف بردع، مكی احمد اوغلو، حكیم بهمنیار، ادیب و زبان شناس خطیب تبریزی و دیگران را نام برد.

همچنین معمارهای هنرمند و چیره دست آذری مثل محمّد بن ابوبكر، عجمی ابوبكر، امیرالدین مسعود، ابومنصور بن موسی كه كارهای ساختمانی آن ها تا امروز نگاهداشته شده است و در این دوره است كه در آذربایجان، دبستان، دبیرستان و دانشكده وجود داشته است.

مورّخ معروف مسعود بن نامدار، شاعر نامور ابوالعلای گنجوی و شاعره بی همتا مهستی گنجوی كه رباعیّات دلنشین وی مشهور است.[7]

خاقانی شروانی ،  از برجسته ترین چهره های ادبی این عهد است كه به پیشرفت زبان فارسی در مشرق زمین، خدمات ارزنده ای انجام داده است. این شاعر میهن دوست، دعوت دربار خلیفه را رد كرد و در كنار هموطنانش زیست. وی در اواخر عمر در تبریز زندگی می كرد و در سال ۵۹۵ ﮬ. ق در این شهر، چشم از جهان فرو بست و در مقبرة الشعرای تبریز رخ در نقاب خاك كشید. پروفسور حمید آراسلی در معرفی این شاعر سترگ می نویسد :

« در تاریخ ادبیات جهان، چنان سخنورانی هستند كه شاهكار ادبی آنان، تنها ویژه خلقشان نبوده، بلكه در رشد و توسعه افكار خلق های بسیاری نیز تأثیر بخشیده و تا قرن حاضر دست به دست گشته و نام پرافتخار مؤلّفین خود را زنده نگه داشته اند. شاعر نابغه آذربایجان، افضل الدّین خاقانی هم از این زمره شاعران فنا ناپذیر ادبّیات جهان است....

خاقانی شاعری است میهن پرست و انسان گرا كه به عقل و لیاقت و قدرت انسان ایمان داشته، به كار و مردم كاردوست احترام گذاشته، دوستی خلق ها و عاطفه میهن پرستی را ترنم نموده است، تنها همین خصوصّیات سبب شده است كه میراث ادبی بدین گونه فراگیر و در تمام اعصار و قرون زنده و جاویدان بماند.....

میراث ادبی خاقانی بر ادبیّات خاور نزدیك تأثیر بسزائی داشته، قرون متمادی مورد تقلید قرار گرفته و روشنفكران پیشرو شرق از خصوصیات مترقّی آفرینش شاعر به صورت وسیعی بهره مند گردیده اند. آفرینش های اعجازكارانه وی تا قرن حاضر نیز چون پرستشگاه هنر الهام بخش بسیاری از صاحبان قریحه بوده است. »[8]

ارزنده‌ترین گوهر تمدّن و بالاترین اندیشه اجتماعی آذربایجان، در منظومه های نظامی گنجوی( ۵۳۵ـ ۶۰۶ ﮬ. ق ) منعكس گردیده است. این آثار كه به نام خمسه نظامی شهرت دارد، مثل گرانبهاترین ودیعه ای در گنجینه ادبیات جهان نهاده شده است. خمسه نظامی به پیشرفت شعر و بخصوص نوع منظومه، تأثیر بسزائی داشته است. امیر خسرو دهلوی،  عبدالرحمن جامی،  امیر علی شیر نوائی،  ملا محمد فضولی كه هر یك از چهره های تابناك ادبیات عصر خود هستند، در تدوین آثار منظوم خود از این شاعر سترگ سرمشق گرفته اند.[9]

نظامی گنجوی در تاریخ ادبیات جهانی،  جایگاه خاص خود را دارد. با آفرینش ادبی وی،  دوره نوینی در تاریخ ادب و اندیشه اجتماعی آغاز می شود. آثار بی نظیر و اندیشه های پیشتاز او، به سرعت در شرق میانه و نزدیك همه جاگیر شد و تأثیر شگرفی در رسائی فرهنگ و ادبیات بسیاری از ملّت های همجوار بر جا گذاشت و ارزش و اعتبار خود را قرن های متمادی حفظ كرد.

در تاریخ ادبیات جهانی،  نظامی به عنوان ابرمرد اندیشه های شاعرانه كه هنر سخنوری را در حدّ كمال می داند شناخته شده است. در بیان چهره های آثار نظامی وحدت ارگانیك فرم و مضمون، وحدت موضوع با ساخت آهنگی و وزنی شعر، جنبه شاخص به شمار می رود. تصادفی نیست كه وی در هر یك از منظومه های خود از نیروی سخن به عنوان پرتوان ترین سلاح ها كه در دسترس انسان است یاد می كند. خمسه نظامی و نیز دیوان وی كه مشتمل بر انواع بی نظیر غزلیاّت، رباعیّات و قصاید است همیشه نمونه استادی شاعرانه و تكامل وی می باشند.

آثار نبوغ آمیز نظامی،  هم اكنون در سراسر جهان، از شهرت بسیار وسیعی برخوردارند. نام نظامی همواره زنده و از ماورای قرون و اعصار برجای مانده است. دلیل این امر را نیز همانا باید در انسان پروری ممتاز آثار وی جستجو كرد كه دنیا را به صلح جهانی  و پیروزی عدالت فرا می خواند.[10]  


[1] ـ  دكتر جواد هیئت – تاریخ زبان و لهجه های تركی ـ  ص ۱۶۹

[2] ـ تاریخ زبان ادبی آذربایجان – ص ۲۵ به نقل از آذربایجان در سیر تاریخ ایران ( ج 1 ) – ص ۸۷۸

[3] ـ ن. قولیف – پیشین – ص ۶۶ و ۶۴

[4] ـ ح . صدیق – هفت مقاله – ص ۳

[5] ـ  پنجه های « عاشیق » و نواهای پرشكوه – روزنامه ایران – سال اوّل – شماره ۱۴/۱۱/۷۳ – ص ۵

[6] ـ دكتر جواد هیئت ـ  پیشین

[7] ـ  ن. قولیف – پیشین – ص ۶۷

[8] ـ حمید آراسلی – خاقانی شروانی – باكو – یازیچی – ۱۹۸۳ – ص ۳

[9] ـ  تاریخ ایران – آذربایجان – پیشین – ص ۸۱

[10] ـ پروفسور واقف اصلانوف – نظامی گنجوی – آذربایجان شوروی امروز (۵_۱۹۸۱) _ ص ۱۶




بؤلوم لر: قره باغ در گذر تاریخ، 
[ یکشنبه 1 مرداد 1391 ] [ 07:36 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 1
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی