قالب وبلاگ


من توركم ، آذری یوخ
Vətən Anadır ANA çağırır bizi 
نظر سنجی
تورك ديلينده مدرسه لازيمدير؟




گفتنی است كه در دوران قبل از اسلام و در روزگاری كه آن سوی ارس با نام آلبانی یا آلبانیا شناخته می‌شد، قره باغ فعلی و ارّان پیشین، ولایت« اوتی » نامیده می‌شد. ن.قلیف تصریح می‌كند :

« تاریخ نویسان عرب، ولایت اوتی را آران یا ارّان و زبان اهالی آنجا را« لسان الارّان » نام داده اند. این محقّق در پاورقی كتاب، محل ولایت اوتی را پهنه كنونی قره باغ و اراضی مابین دو رود كُر و ارس مشخٌص كرده است.

نام این ولایت ( اوتی ) از نام یكی از تیره های مردمانی كه در سرزمین آلبانی زندگی می‌كردند، گرفته شده بود. چرا كه : « در اراضی آلبانی، ۲۶ تیره زندگی می كردند كه به زبان های گوناگون سخن می گفتند. بزرگترین این تیره ها اوتی ها بودند. بازماندگان آنان، هنوز هم به نام « اودین ها »در ناحیه « قوت قاشین»زیست می‌كنند.»[1]

یاقوت حموی از جمله شهرهای ارّان را « بردعه»، « گنجه »، « شمكور» و «بیلقان » نام می‌برد. شهر بردعه كه دارالملك ارّان و یكی از شهرهای بزرگ و آباد منطقه بوده و رود كُر نیز قبلا" رود بردعه نام داشت كه آن را به دجله تشبیه كرده اند.[2]در كنار رود ترتر و شمال شهر شوشا و شرق گنجه قرار دارد.[3]

رشید گؤیوشوف می‌نویسد :« در ادوار باستانی، در قاراباغ، شهرهای متعدّدی بنا شده بود. برخی از آن ها با كاربرد نظامی احداث گردیده و بعضی‌ها بر سر راه تجارتی، نقش منطقه‌ای ایفاء می‌كردند. چند تای آن ها اقامتگاه حكمرانان گردیده و برخی نیز به مراكز صنعتی تبدیل شده بودند. لكن دراین میان، شهرهائی هم تمام خصوصیّات ذكر شده در بالا را دارا بودند. یعنی هم اقامتگاه، هم دژ نظامی، هم كانون تجارت و هم مركز صنعتگری بوده اند. یكی از آن ها شهر بردع بود. [ ابن] حوقل مورّخ نامدار عرب در سده نهم [ میلادی ] كه درباره این شهر آگاهی‌هائی به دست می‌دهد، بردع را بهترین شهر این منطقه معرّفی كرده و مادر ارّان نامیده است.

 به راستی هم، بردع در یك منطقه كه دارای طبیعتی زیبا و هوای صاف می‌باشد قرار گرفته است. نام بردع در زبان دیگر خلق ها به شكل های مختلف آمده است از جمله : باردوس، بردعا، فیروزآباد، شهرستان، پرتوه و...

بنابر منابع تاریخی، بردع پس از شهر قَبَله دوّمین پایتخت آذربایجان (آلبانیا ) بوده است.»[4]

قبل از مرور نوشته دكتر جمال الدین فقیه، بهتر است نام بردع و بردعه را در ادب فارسی ملاحظه كنیم. حكیم نظامی گنجوی در آثار گرانقدر خود كه اشارات فراوان به بردعه دارد، نام سابق این شهر را «هروم » نامیده است :

هرومش لقب بود از آغاز كار                         كنون بردعش خواند آموزگار

ساكنان قدیم بردع، به خلخال كوچیده و در آنجا زندگی كرده اند. مركز امروزی خلخال هروآباد است.[5]

در لغتنامه دهخدا نیز این ابیات نظامی درج شده است :

خوشا ملك بردع كه اقصای وی                          نه اردیبهشت است به گل نه دی

چو از مرغ و ماهی تهی كرد جای                      به نوشابه بردع آورد رأی

فردوسی :

چو او را چنان سختی آمد به روی                   ز بردع بیامد پسر كینه جوی

نظام قاری :

با گلیم جهرمی می‌گفت نطع بردعی                        كز حصیر و بوریایم خارخاری بر دل است[6]

مؤلٌف كتاب «آتورپاتكان » شهر بردعه را چنین معرفی می كند :

« بردعه، نزدیكی جائی كه ترتر[7] ( ثرثور ) به كُر می ریزد واقع و میان آن تا نهر كر دو یا سه فرسنگ فاصله بوده است.

حمزه اصفهانی این كلمه را معرّب « برده وار » دانسته و وجهی نیز براِی آن ذكر می كند. حمداللٌه مستوفی قزوینی بنای آن را به اسكندر رومی نسبت داده و گوید قبادبن فیروز ساسانی تجدید عمارت آن كرد.

بردعه كرسی و بزرگ ترین شهر ارّان بوده، عمارات عالی و نعمت بسیار داشته است و از رودخانه « ترتر » مشروب می‌شده، بازار بزرگی و مسجد جامع زیبائی و قلعه استواری نیز در آنجا بوده است. در عظمت شهر همین بس كه در زمان خود با بغداد، یعنی بزرگترین و باشكوه ترین شهر عالم اسلام برابری می‌كرده است.

اصطخری آن شهر را دیده، مساحتش را یك فرسخ در یك فرسخ تعیین می كند،  گوید شهری است نزه و در خصب نعمت و سخت حاصلخیز و پرمیوه و میان عراق و خراسان پس از ری و اصفهان شهری از آن بزرگتر و بانعمت تر و نیكوتر نیست.

نویسندگان دیگر نیز، چه پیش از اصطخری و چه بعد از وی،  در آبادانی و نعمت شهر سخن بسیار گفته اند. بار تولد احتمال می‌دهد كه همین ثروت و نعمت موجب آمد كه بردعه به سال ۳۳۳[ﮬ.. ق ] به تاراج روس ها رفت.

در كمتر از یك فرسخی بردعه، جائی بوده به نام «اندراب » كه طول باغ های آن به مسافت یك روزه راه امتداد داشته و از ابریشم زیادی كه در آنجا به عمل می‌آمد، مقدار كثیری از آن به فارس و خوزستان فرستاده می‌شد و از انواع ماهی كه در رود كربوده است، صید كرده، به بلاد دور دست حمل می‌نموده اند.

و هم اصطخری گوید به بردعه دروازه ای است به نام « باب الاكراد » نزدیكی آن بازاری است یك فرسخ كه آن را «كركّی» خوانند. كه مردم روزهای یكشنبه هر هفته از هرسوی حتّی از عراق برای دادوستد بدانجا گرد آیند و این بازار خود بزرگتر از بازار كورسره ( كولسره ) است. سپس از مسجد جامعی كه در عین حال « بیت المال» نیز بوده، سخن به میان آورده گوید دری آهنین دارد و سقف آن را با سرب محكم كرده بر روی نه ستون قرار داده اند. و عمارت دارالحكومه پهلوی مسجد جامع و بازارهائی در میان شهر است. لیكن این همه شكوه و عظمت، كم كم رو به نقصان رفته تا آنجا كه در اواخر قرن ششم، كمتر اثری از آن به جای بوده است. چنان كه در زمان یاقوت، شهر ویران و خانه‌ها خراب و اوضاع دگرگون بوده و قلیل جمعیّتی در كمال پریشانی و فلاكت در آنجا می زیسته است.»[8]

جا دارد اشاره كنیم كه « مقصود از حكیم بردعی در شعر مولوی معنوی روح اللّه روحه كه در مثنوی می فرماید :

 وه چه خوش گفت آن حكیم بردعی                                      سر همان جانه كه باده خورده ای

حكیم بالغ امجد سنائی طیب اللّه تربته می باشد و ناظر است به این شعر حكیم بزرگوار كه در حدیقه فرموده است :

برمدار از مقام مستی پی                          سر همان جا بنه كه خوردی می[9] »

گنجه كه دوّمین شهر جمهوری آذربایجان و مدفن سخنَ سرای نامدار آذربایجان، حكیم نظامی گنجوی است، از شهرهای مهمّ و تاریخی ولایت ارّان و قره باغ تاریخی به شمار می‌رود.

این شهر كهن سال، در شمال غربی بردعه و در ۱۶ فرسنگی آن واقع و زراعت وآبادانی و نعمت بسیار داشته است و هر نوع جامه های پشمینه آنجا می‌بافته اند و این صنعت در اوایل قرن هفتم به حدٌ كمال خود رسیده و به اندازه‌ای نفیس بوده است كه با تقدیم آن، شهر توانست خود را از گزند مغول محفوظ دارد و نیز مردم این شهر اسلامی بمانند اغلب شهرهای ایران به مذهب سنٌت و جماعت می رفته اند.

معرّب آن جنزه است، ولی در قرن های پنجم و ششم و بعد نیز به گنجه معروف بوده است. درباره وجه تسمیه آن، قول های متفاوتی وجود دارد. از جمله این كه گویند این كلمه مخفّف « گن چای » و آن رودی است كه شهر در كنار آن قرار داشته است. دیگر آن كه این نامگذاری به مناسبت نعمت و ثروت زایدالوصف « گنج پرگنج در ارّان » بوده است كه شهر را به صورت گنجینه در آورده بود.

 حمداللّه مستوفی :

چند شهر است اندر ایران مرتفع تر از همه                      بهتر و سازنده تر از خوشی آب و هوا

گنجه پر گنج در ارّان، صفاهان در عراق                   در خراسان مرو و طوس، در روم باشد آق سرا

جمال الدین اصفهانی شاعر قرن ششم كه شهر را دیده از آن چنین یاد می كند :

چو شهر گنجه اندر كلّ آفاق                            ندیدستم حقیقت در همه خاك[10]

شامخور یا شمكور نزدیك بردعه و یازده فرسنگ تا گنجه فاصله داشت. تقویم البلدان از مناره بلندی كه در آنجا بوده یاد می‌كند. شهری بسیار آبادان و با نعمت بوده، پس از ویرانی « بغا » والی آن نواحی به سال ۲۴۰ ﮬ.ق آن را از سر نو بساخت و متوكلیّه نام نهاد. [11]

شهر بیلقان كه در دوران حاكمیّت شوروی سابق، چندی به نام « ژدانوفسك» نامیده می شد، اینك پس از استقلال جمهوری آذربایجان،  نام تاریخی خود را باز یافته است، در ۱۴ فرسنگی جنوب بردعه قرار داشت و شهری با نعمت بسیار، باغستان ها و درخت های انبوه و آب فراوان و به تهیّه پرده و برقع و شیرینی مخصوصی كه ناطف (شكرینه ) می‌گفتند معروف و مردمی نیك داشته است. هوایش گرم و بیشتر عمارات آن از آجر ساخته شده بود و در زمانی كه حمداللّه مستوفی كتاب خود را می‌نوشت، این همه آبادانی وجود نداشت، زیرا اندكی پیش از آن شهر به دست مغولان ویران گشته بود، بار دیگر به فرمان تیمور بنای آن تجدید شد. نظام الدین شامی در تاریخ عمارت بیلقان چنین گفته :

 گذشت هشتصدو شش سال و كسری از هجرت       گه مراجعت از غزو ارمن و گرگین

بساخت شهری از این سال به مدت یك ماه                 تمر خدیو جهاندار قطب ملّت و دین[12]»

بیلقان پس از خراب شدن بردعه، كرسی ارّان شد.[13]

مجیرالدین بیلقانی از شعرای نام آور قرن ششم هجری، زاده و پرورده این شهر است. چنان كه خود نیز به زادگاهش چنین اشاره می كند :

این سخن چون طعنه در خاك خراسان می زند            شاید از خاك مجیر از بیلقان آمد پدید

مجیرالدین بیلقانی كه در سال ۵۸۷ ﮬ. ق فوت و یا به قتل رسیده، در مقبرةالشعرای تبریز مدفون است. علی نظمی تبریزی در تاریخ وفات وی گفته است :

هرگز نمرده است و نمیرد « مجیردین »                                  زیرا كه : نام نامی او در زمانه ماند

آوازه اش به شعر و ادب جاودانه ماند                   از آن چه غم كه خود به جهان ماند یا نماند؟

« نظمی» رقم زد از پی تاریخ رحلتش:                         (نام مجیر دین به ادب جاودانه ماند.) [14]

                                                                                                ۵۸۷ ﮬ.ق

 

                                                                                                       

 

 

 

 

 



[1] ـ از پیدائی انسان تا رسائی فئودالیسم در آذربایجان _اقتباس و ترجمه ح _ صدیق ص 35و14

[2] ـ  دكتر جمال الدین – فقیه – آتورپاتگان – ص76

[3] ـ مینورسكی – پیشین – ص 194

[4] ـ قره باغین كئچمیشینه سیاحت – باكو ـ 1993ـ ص 37

[5] ـ غفاركندلی هریسچی – خاقانی شروانی – ترجمه میر هدایت حصاری – ص 148

[6] ـ لغتنامه دهخدا – ماده بردع و بردعی

[7] ـ  یكی از شاخه های رود كُر نهری است كه مسافت آن تا بردعه كمتر از یك فرسخ است.

[8] ـ فقیه – پیشین – ص 78

[9] ـ اعتماد السلطنه – مرآت البلدان – ( ج1 ) ص 245

[10] ـ فقیه – پیشین – ص 3ـ 81

[11] ـ فقیه – پیشین – ص 3ـ81

[12] ـ  فقیه – پیشین –ص 83

[13] ـ  دكتر سجّادی – كوی سرخاب تبریز – ص 273

[14] ـ  علی نظمی – دویست سخنور – ص 367




بؤلوم لر: قره باغ در گذر تاریخ، 
[ سه شنبه 1 فروردین 1391 ] [ 10:09 ] [ ماحمود دالغا ]
Baxışlar 0
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

بلاقا گؤره


چیراق یاندیر،اوجاق قور
كور یوخودان بیرجه دور
قوی امه یین داغیتسین
یوردوموزا قیزیل نور .
حبیب ساهر
سایغاج سایت
بازديدهاي بو گون : نفر
بازديدهاي ديروز : نفر
كل بازديدها : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
ایندی بلاق دا : نفر
باخیش لار : عدد
كل مطالب : عدد
یئنیله مه چاغی :

YAŞASIN AZƏRBAYCAN YAŞASIN AZƏRBAYCAN

حامیان محیط زیست آذربایجان

Qanlı tarix
Dağlıq Qarabağ (1988-1993)
Xankəndi (18.09.1988)
Əskəran (19.10.1991)
Hadrut (19.11.1991)
Xocalı (26.02.1992)
Şuşa (08.05.1992)
Laçın (17.05.1992)
Xocavənd (02.10.1992)
Kəlbəcər (3-4.04.1993)
Ağdərə (07.07.1993)
Ağdam (23.07.1993)
Cəbrayıl (23.08.1993)
Füzuli (23.08.1993)
Qubadlı (31.08.1993)
Zəngilan (30.10.1993)
*** Azərbaycan ***

وبسایت خبری تحلیلی دورنا نیوز آذربایجان غربی